سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه از قبل

عمر عبدالوافی [وهابی]:

جناب علی عبدالله فکرت! ما نمی دانیم واقعاً چرا با صیغه مخاطب به پیامبر اسلام « السلام علیک » سلام می دهی. ولی فکر می کنم، پاسخ شما رافضی ها و شما اهل تسنن شافعی و حنفی این باشد که...


سلف امیه [وهابی]:

جناب عمر عبدالوافی چرا با تردید حرف می زند؟ من جواب این رافضی را خودم می دهم، مسلمانان این سلام های خطابی را به پیامبر نثار می کنند، ولی چون او مرده و جامد است، فرشتگان این سلام ها را جمع می کنند تا وقتی که پیامبر در قیامت زنده شد، به گوش او برسانند!


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

واقعاً فکر و اندیشه و استدلال همواره در برابر جهل و جمود شکست خورده و عاجز بوده است و درباره شما فقط می توانم بگویم:

« ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجارة او اشد قسوة: سپس دل های شما از پس آن همه معجزه ها و حجت ها سخت و سفت شد، به سختی سنگ ها بلکه سختر از آن» در حالی که از پاره ای سنگ ها آب می جوشد و پاره ای می شکافد و پاره ای از آنها از بالای کوه می افتد. بالاخره این سنگ ها یک حرکت و تحولی پیدا می کنند، ولی قلب جامد شما اصلاً تکان نمی خورد. « آری خداوند از آنچه می کنید آگاه است - بقره/74-».

من نمی دانم شما چرا حرف های سرراست و مستقیم را نمی پذیرید و به پیچ و خم های ابهام آمیز روی می آورید. این چه سخن نامعقولی است که می گویید؟ قبول اینکه پیامبر در برزخ حیات دارد و می شنود خیلی آسان تر و کم اشکال تر از این است که بگوییم، سلام ها را جمع می کنند و موقع زنده شدن برای قیامت این همه سلام ها را به او می رسانند.


کاتب عثمان [حنفی]:

سخن سلف امیه مرا به یاد یک ماجرای مضحک انداخت. در شهر ما شخصی از سفر روسیه برگشته بود و چنین سفری  در زمان قدیم به دلیل نبود امکانات بسیار نادر بود.  وی سرمای شدید آنجا را با آب و تاب توضیح می داد و مردم هم تعجب می کردند و او پیوسته گزارش های ساختگی را ادامه می داد. او گفت:  آنجا چنان سرد بود که وقتی مردم حرف می زدند، کلمات در فضا یخ می زد و به گوش طرف نمی رسید! در این مجلس کسی از سر طعنه به او گفت: حالا بنگر که در تابستان روسیه چه الم شنگه و هیاهیویی برپاست، زیرا تمامی محاورات یخ زده زمستان آب می شود و وارد گوش های مردم می گردد. حالا به حضرت سلف امیه باید گفت: در قیامت تمام سلام های انبار شده امت یک باره منفجر می شود و به گوش پیامبر داخل می گردد، حالا چه اتفاقی رخ خواهد داد نمی دانم!

ادامه دارد...

 

حق با کیست ج 2 ص 43 - 41




تاریخ : چهارشنبه 92/7/3 | 1:22 عصر | نویسنده : محمــــد | نظر

  • ایران موزه | پاپو مارکت | بک لینک