سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله الرحمن الرحیم

اندازه معیشت  
روزى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله با همراهان خود در صحرا عبور مى کرد که به شتربانى گذر کرد، کسى را فرستاد تا از او شیر بخواهد.
شتربان گفت : آنچه در سینه شترهاست صبحانه قبیله است و آنچه در ظرف هاست شام آنهاست .
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله گفت : خدایا مال و فرزندانش را زیاد گردان .
آنگاه به راه افتادند تا به چوپانى رسیدند. حضرت کسى را فرستاد تا از او شیر بگیرد. چوپان گوسفند را دوشید و هرچه در ظرف داشت در ظرف پیامبر صلى اللّه علیه و آله ریخت و گوسفندى هم براى آن حضرت فرستاد و عرض کرد: همین اندازه نزد ما بود اگر بیشتر هم بخواهید به شما مى دهیم .
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله گفت : خدایا او را به اندازه کفاف روزى ده .
یکى از اصحاب عرض کرد: یا رسول اللّه ! براى کسى که به شما چیزى نداد دعائى کردى که همه ما آن را دوست داریم و براى کسى که حاجت تو را برآورده ساخت دعائى کردى که همه ما آن را ناخوش مى داریم .
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: آنچه کم و کافى باشد بهتر از زیادى است که دل را مشغول دارد.
خداوندا محمد و آل محمد را به اندازه کفاف روزى عطا فرما.
امام صادق علیه السلام فرمود: خداى عز وجل مى فرماید: اگر بر بنده مومنم تنگ گیرم غمگین مى شود در صورتى که این تنگى او را به من نزدیکتر مى سازد و اگر بر بنده مومنم وسعت دهم شادمان گردد، در صورتى که آن وسعت او را از من دورتر مى کند. 
شیعه واقعى  
مردى به رسول خدا صلى اللّه علیه و آله عرض کرد: یا رسول اللّه ! فلانى در منزل همسایه اش نگاه حرام مى کند و اگر بتواند بدنبال آن کار حرامى انجام دهد انجام مى دهد.
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله خشمگین شد و فرمود: او را نزد من بیاورید.
مرد دیگرى که در آنجا حضور داشت عرض کرد: یا رسول اللّه ! او از شیعیان شماست که به ولایت شما و على علیه السلام اعتقاد دارد و از دشمنان شما بیزار است .
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: نگو او از شیعیان ما است ، این یک دروغ است . شیعه ما کسى است که دنباله روى ما باشد و از اعمال ما پیروى کند و این کارهاى او که نام بردى از اعمال ما نیست . 
اهمیت طلب مردم  
جنازه مردى را آوردند تا رسول خدا صلى اللّه علیه و آله بر آن نماز گذارد.
پیامبر صلى اللّه علیه و آله به اصحاب خود فرمود: شما بر او نماز بخوانید اما من نمى خوانم .
اصحاب گفتند: رسول اللّه ! چرا بر او نماز نمى گذارى ؟
حضرت فرمود: زیرا بدهکار مردم است .
ابوقتاده گفت : من ضامن مى شوم که قرض او را ادا کنم .
پیامبر صلى اللّه علیه و آله فرمود: بطور کامل ادا خواهى کرد؟
ابوقتاده : بله ، بطور کامل ادا خواهم کرد. آنگاه پیامبر صلى اللّه علیه و آله بر او نماز گذارد.
ابوقتاده گوید: بدهکارى آن مرد هفده یا هجده در هم بود. 
میهمان سرزده  
از اهل مدینه ، پیامبر صلى اللّه علیه و آله و پنج نفر از اصحاب او را به غذائى که آماده کرده بودند دعوت نمودند. حضرت دعوت آنها را پذیرفت اما وقتى به منزل میزبان مى رفتند در بین راه یک نفر دیگر که دعوت نشده بود به آنها گروید. وقتى به منزل نزدیک شدند پیامبر صلى اللّه علیه و آله به او گفت : آنها تو را دعوت نکرده اند همین جا بنشین تا من با آنها صحبت کنم و همراهى تو را، با آنها در میان گذارم و اجازه ورودت را بگیرم . 
خود برتربینى  
نزد رسول خدا صلى اللّه علیه و آله از شخصى تعریف شد. روزى او به محضر پیامبر صلى اللّه علیه و آله رسید. اصحاب عرض کردند: یا رسول اللّه این همان کسى است که از او به خوبى تعریف کردیم .
حضرت فرمود: من در چهره او نوعى سیاهى از شیطان مى بینم . او نزدیک شد و بر پیامبر صلى اللّه علیه و آله سلام کرد.
پیامبر صلى اللّه علیه و آله فرمود: تو را به خدا سوگند آیا در پیش خودنگفتى کسى بهتر از من در میان مردم نیست ؟
او در پاسخ گفت : بله همینطور است که فرمودید.

منبع: قصه های تربیتی معصومین علیهم السلام




تاریخ : شنبه 92/1/31 | 12:12 صبح | نویسنده : محمــــد | نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

خبر على بن ابراهیم بن مهزیار در وصف شمایل امام عصر علیه السلام
در خبر (على بن ابراهیم بن مهزیار) است به روایت شیخ طوسى : کاقحوانه ارجوان قد تکاثف علیها الندى و اءصابها الم الهوى . (مجلسى احتمال داده که اصل نسخه اقحوانه ابیض بوده . منه ) در لطافت و رنگ چون گل بابونه و ارغوانى که شبنم بر آن نشسته و شدت سرخیش را هوا شکسته و شاید بیان کند نکویى آن حضرت را که سفیدى و سرخى آن دوگل با سمرت در آمیخته .
کغصن بان او کقضیب ریحان . قدش چون شاخه بان درخت بید مشک یا ساقه ریحان .
لیس بالطویل الشامخ و لا بالقصیر اللاّزق . نه دراز بى اندازه و نه کوتاه بر زمین چسبیده .
بل مربوع القامة مدورّ الهامة . قامتش معتدل و سر مبارکش مُدَوَّر.
صلت الجبین . پیشانى مبارکش فراخ یا تابان و نرم .
ازج الحاجبین . ابروانش کشیده و مُقوّس .
اقنى الانف . بینى مبارکش باریک و دراز که در وسطش اندک انحدابى است .
سهل الخدین . گوشت روى مبارکش کم است .
على خَدّه الایمن خالٌ کانّهُ فتات مسک على رضراضته عنبر. بر روى راستش خالى است که پندارى ریزه مشکى است که بر زمین عنبرین ریخته .
در خبر مذکور به روایت صدوق رحمه الله : راءیت وجها مثل فلقة قمر لا بالحرق ولا بالنّرق . رخسارى دیدم مانند پاره ماه ، نه درشتخو و زبر و نه سبک و بى وقار.
اءوعج العینین . و چشمهاى سیاه گشاده داشت .
در خبر یعقوب بن منفوش است : واضحُ الجبینین ابیضُ الوجهِ درى المقتلین شتن الکفین معطوف الرکبتین . پیشانیش روشن و چهره اش سفید و چشمانش درخشنده و کف دست مبارکش زبر و غلیظ و زانوهایش به جهت بزرگى مایل شده بود به جلو.
و در لفظ شتن الکفین کلامى است که خواهد آمد در باب هفتم در ذیل حکایت هفتم .
در خبر ابراهیم بن مهزیار: ناصع اللون . رنگش خالص و صاف و روشن بود.
واضح الجبین . پیشانیش سفید و روشن بود.
ابلج الحاجب . میان دو ابروانش گشاده بود.
مسنون الخد. روى کشیده املسى داشت .
اشم . بینى مبارکش مرتفع و با بالاى آن مساوى بود و این با قنا که گذشت جمع نشود، مگر آنکه در نظر او چنین مى نماید و در واقع در آن انحدابى بود.
چنانچه در شمایل رسول خدا صلى الله علیه و آله است که : یحسبه من لم یتامله اشم . کسى اگر به دقت نظر نمى کرد در روى مبارکش ، گمان مى کرد که آن جناب اشم است و این به سبب قلت انحدابى است که بى تاءمل محسوس ‍ نمى شود.
اروع . از حسن و جمال و نور بهاء بیننده را به شگفت مى آورد.
کان صفحة غرته کوکب درى . گویا پهنایى پیشانى مبارکش ، ستاره اى درخشان است .
بخده الایمن کانه فتات مسک على بیاض الفضة . خال گونه راست مبارکش ریزه مشکى بود بر نقره خام .
براءسه و رفرة شحماء سبطه تطالع شحمة اذنه . سر مبارکش موى سیاه غیر مجعدى دارد که تا نرمه گوشش رسیده و لکن آن را نپوشانده .
له سمت مارات العیون اقصد منه . هیئت نیک خوشى داشت که هیچ چشمى یا هیبتى به آن اعتدال و تناسب ندیده صلى الله علیه و آله و على آبائه الطاهرین .
و در این مقام به این مقدار اکتفا نمودیم .

منبع: نجم الثاقب




تاریخ : پنج شنبه 92/1/29 | 8:30 عصر | نویسنده : محمــــد | نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه از قبل...


دکتر عبدالصمد [شافعی]:

آیا این دو گونه اذن را از آیات الهی آدرس می دهید؟ زیرا اگر برای گفته های خود سند قرآنی ارائه دهید ما ناچار از پذیرش آن هستیم و در غیر این صورت ممکن است در حد احتمال بپذیریم و یا مردود بدانیم.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

در آیه آیة الکرسی می فرماید: « مَن ذَا الذی یَشفَعُ عندَهُ الا بِاذنِهِ: چه کسی می تواند شفاعت کند مگر به اشاره او - یعلم ما بین ایدهم و ما خلفهم :  او وضع و اوضاع گذشته و آینده شفاعت شونده و شفاعت کننده را می داند - بقره/255-». « یومئذ لا تنفع الشفاعة الا من الذن له الرحمن - طه/109 - در آن روز شفاعت فایده ای ندارد مگر کسی که خدای رحمن به او اذن دهد».

ما در دعای بعد از زیارت امام رضا علیه السلام می گوییم: خدایا او را شفیع ما قرار ده و اذن شفاعت مرحمت کن و اذن خود را به امامان من ابلاغ فرما. (بحار،ج99،ص57)

این اذن ها برای شفاعت کننده بود اما اذنی که برای شفاعت شونده است. در آیه 28 سوره انبیاء است. آنجا که می فرماید: یعلمُ ما بَینَ ایدیهم و ما خلفَهُم و لا یَشفَعونَ الا لمنِ ارتَضی: خدا گذشته و آینده آنها را می داند و شفیعان جز برای کسی که خداوند رضایت دهد شفاعت نمی کنند.

در سوره نباء به هر دو «اذن» اشاره شده است، می گوید: روز قیامت نفَس ها در سینه ها حبس می شود و احدی حتی ملائکه حق تکلم نمی یابند « الا من اذنَ لهُ الرحمنُ و قال صواباً : مگر کسی که خداوند به او اذن سخن دهد و او همان صواب و مصوب را خواهد گفت - نبأ/40-». بنابراین شفاعت یک امر تصویب شده از جانب خداست، برای چه کسی و درباره چه کسی «من اذن» شفیع است و «قال صوابا» متن شفاعت است.

ولی در شفاعت بشری امر شفاعت، از شفیع به مافوق حرکت می کند و به او اطلاع رسانی می کند و البته این در شأن خدا نیست.

حالا جناب محمدبن عبدالوهاب خیال کرده است، شفاعت الهی از نوع شفاعت های بشری است و دخالت در کار خداست و لذا آن را مردود و ضد توحید اعلام نموده است.  ظاهراً او به مفهوم آیة الکرسی اشرافی نداشته است.

ادامه دارد...

 

حق با کیست؟ ج2، ص 23-22

 

 




تاریخ : پنج شنبه 92/1/29 | 12:11 صبح | نویسنده : محمــــد | نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

ابوالمظفر سبط ابن جوزى حنفى اشعار زیر را در ص 1. تذکره خود نقل کرده است:

کیست آنکه در حال رکوع انگشتر خود را به فقیر بخشید و پنهان داشت؟

و چه کسى شب در بستر محمد "ص" خوابید تا محمد شبانه آهنگ غار کند؟

و چه کسى در نه آیه قرآن مومن خطاب شده است

در بیت اول اشاره به داستان مشهور مى کند، آنجا که حضرت على "ع" درحال رکوع انگشتر خود را به فقیر بخشید و در باره اش این آیه نازل شد:

انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم راکعون

و شرح این آیه بیاید.

و شعر دوم اشاره به حدیثى است که امت اسلامى به نقل آن اتفاق دارند که: على برد سبز رنگ پیامبر خدا "ص" را پوشید و در بستر حضرت خوابید تا اواز دست مشرکین فرار کند و خود را فداى پیغمبر نمود و بدین مناسبت این آیه نازل شد:

و من الناس من یشرى نفسه ابتغا مرضاه الله

و به طوریکه در شرح نهج البلاغه ج 3 ص 27. مذکور است، ابو جعفر اسکافى گفته: داستان در بستر رسول اکرم "ص" خوابیدن حضرت على به تواتر ثابت شده و جز دیوانه یا بى دین آنرا انکار نمى کند و همه مفسرین روایت نموده اند که آیه " و من الناس من یشرى " تا آخر آیه در شب خوابیدن حضرت على "ع" جاى حضرت رسول "ص" و در باره على "ع" نازل شده است.

ثعلبى در تفسیرش روایت کند که: چون پیامبر خدا "ص" اراده هجرت به سوى مدینه را فرمود، على "ع" را در مکه به جاى خود گذارد تا دیون پیامبر و ودایعى که خدمت حضرت گذارده بودند رد کند، و در شب خروج به سوى غار، در حالیکه مشرکین اطراف خانه را گرفته و قصد کشتن حضرت را داشتند، به على امر فرمود که در بستر او بخوابد، امر کرد: برد سبز حضرمى مرا به خود پیچ و در بستر من بخواب یقین بدان که از ناحیه مشرکین بتو آسیبى نخواهد رسید انشاالله.

على "ع" به دستور حضرت عمل کردو در نتیجه خداوند به جبرئیل و میکائیل وحى فرستاد که: من بین شما دو، برادرى افکندم و عمر یکى از شما دو نفر، طولانى تر از دیگرى است اینک کدامیک از شما برادر خود را بر خود مقدم میدارد؟ هر دو طول زندگى را اختیار نمودند، سپس خداوندوحى فرستاد که:

چرا شما مثل على "ع" نبودید، من بین او و محمد "ص" عقد برادرى بستم، در جاى پیغمبر خوابید و جان خود را براى فدا نمودن آماده ساخت و او را بر خود مقدم داشت، فرود آئید و او را از دست دشمنان حفظ کنید.

هر دو فرود مدند، جبرئیل نزد سر حضرت على "ع" و میکائیل نزد پاى او نشستند جبرئیل بانگ زد:

بخ بخ من مثلک یا على یباهى الله تبارک و تعالى بک الملائکه.

"مبارک باد مبارک باد کیست مانند تو اى على که خداوند به وجود تو بر ملائکه مباهات میفرماید".

و در حالیکه پیامبر خدا، روانه مدینه بود، خداوند این آیه را در شان على "ع" نازل فرمود:

" و من الناس من یشرى نفسه ابتغا مرضاه الله ".

ابن عباس گوید که این آیه در حال فرار کردن پیامبر "ص" با ابى بکر از دست مشرکین به سوى غار و خوابیدن حضرت على در جاى او نازل شد.

این حدیث ثعلبى را با همه طول و تفصیلش، غزالى در ج3 ص 238 "احیا العلوم" نقل کرده است. و گنجى در "کفایه" ص 114 و صفورى در ج 2 ص 2.9 "نزهه المجالس" از حافظ نسفى روایت نموده، و ابن صباغ مالکى در ص 33 "فصول" خود و سبط ابن جوزى حنفى در ص 12 "تذکره" خود و شبلنجى در ص 86 "نور الابصار" این حدیث را روایت نموده اند.

در سه مصدر اخیر چنین آمده که:

ابن عباس گوید: امیر مومنان "ع" شعرى که در آنشب سروده بود براى من بازگو فرمود که:

 

و قیت بنفسى خیر من وطى الحصا و اکرم خلق طاف بالبیت و الحج
روبت اراعى منهم ما یسوونى و قد صبرت نفسى على القتل و الاسر
و بات رسول الله فى الغار آمنا و ما زال فى حفظ الاله و فى الستر

جان خود را براى بهترین شخصى که بر روى زمین پدید آمده، سپر قرار دادم. او گرامى ترین انسانى بود که طواف خانه و حجر نمود. در تمامى شب منتظر بودم که از مشرکین به من آسیبى برسد.

و خود را براى کشته شدن و اسیرى آماده ساخته بودم.

رسول خدا در آن شب با ایمنى در غار بسر برد و خداوند اورا از دیده ها مخفى داشت و حفظ فرمود.

داستان لیله المبیت "شب خوابیدن" در این کتابها آمده است: ج 1 ص 348 "مسند" احمد، ج 2 ص 1..-99 "تاریخ - طبرى" و ج 1 ص 312 "طبقات" ابن سعد، ج 2 ص 29 "تاریخ یعقوبى"، ج 2 ص 291 "سیره" ابن هشام، ج 2 ص 9. "العقد الفرید" ج 13 ص 191 "تاریخ خطیب بغدادى، ج 2 ص 42 تاریخ ابن اثیر ج 1 ص 126 تاریخ ابى الفدا، ص 75 "مناقب" خوارزمى، ص 39 "الامتاع" مقریزى، ج 7 ص 338 "تاریخ" ابن کثیر، ج 2 ص 29 "السیره الحلبیه.

 

 

منبع: الغدیر ، ج 3

 




تاریخ : یکشنبه 92/1/25 | 10:0 عصر | نویسنده : محمــــد | نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

ابوالمظفر سبط ابن جوزى حنفى اشعار زیر را در ص 1. تذکره خود نقل کرده است:

کیست آنکه در حال رکوع انگشتر خود را به فقیر بخشید و پنهان داشت؟

و چه کسى شب در بستر محمد "ص" خوابید تا محمد شبانه آهنگ غار کند؟

و چه کسى در نه آیه قرآن مومن خطاب شده است

در بیت اول اشاره به داستان مشهور مى کند، آنجا که حضرت على "ع" درحال رکوع انگشتر خود را به فقیر بخشید و در باره اش این آیه نازل شد:

انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم راکعون

و شرح این آیه بیاید.

و شعر دوم اشاره به حدیثى است که امت اسلامى به نقل آن اتفاق دارند که: على برد سبز رنگ پیامبر خدا "ص" را پوشید و در بستر حضرت خوابید تا اواز دست مشرکین فرار کند و خود را فداى پیغمبر نمود و بدین مناسبت این آیه نازل شد:

و من الناس من یشرى نفسه ابتغا مرضاه الله

و به طوریکه در شرح نهج البلاغه ج 3 ص 27. مذکور است، ابو جعفر اسکافى گفته: داستان در بستر رسول اکرم "ص" خوابیدن حضرت على به تواتر ثابت شده و جز دیوانه یا بى دین آنرا انکار نمى کند و همه مفسرین روایت نموده اند که آیه " و من الناس من یشرى " تا آخر آیه در شب خوابیدن حضرت على "ع" جاى حضرت رسول "ص" و در باره على "ع" نازل شده است.

ثعلبى در تفسیرش روایت کند که: چون پیامبر خدا "ص" اراده هجرت به سوى مدینه را فرمود، على "ع" را در مکه به جاى خود گذارد تا دیون پیامبر و ودایعى که خدمت حضرت گذارده بودند رد کند، و در شب خروج به سوى غار، در حالیکه مشرکین اطراف خانه را گرفته و قصد کشتن حضرت را داشتند، به على امر فرمود که در بستر او بخوابد، امر کرد: برد سبز حضرمى مرا به خود پیچ و در بستر من بخواب یقین بدان که از ناحیه مشرکین بتو آسیبى نخواهد رسید انشاالله.

على "ع" به دستور حضرت عمل کردو در نتیجه خداوند به جبرئیل و میکائیل وحى فرستاد که: من بین شما دو، برادرى افکندم و عمر یکى از شما دو نفر، طولانى تر از دیگرى است اینک کدامیک از شما برادر خود را بر خود مقدم میدارد؟ هر دو طول زندگى را اختیار نمودند، سپس خداوندوحى فرستاد که:

چرا شما مثل على "ع" نبودید، من بین او و محمد "ص" عقد برادرى بستم، در جاى پیغمبر خوابید و جان خود را براى فدا نمودن آماده ساخت و او را بر خود مقدم داشت، فرود آئید و او را از دست دشمنان حفظ کنید.

هر دو فرود مدند، جبرئیل نزد سر حضرت على "ع" و میکائیل نزد پاى او نشستند جبرئیل بانگ زد:

بخ بخ من مثلک یا على یباهى الله تبارک و تعالى بک الملائکه.

"مبارک باد مبارک باد کیست مانند تو اى على که خداوند به وجود تو بر ملائکه مباهات میفرماید".

و در حالیکه پیامبر خدا، روانه مدینه بود، خداوند این آیه را در شان على "ع" نازل فرمود:

" و من الناس من یشرى نفسه ابتغا مرضاه الله ".

ابن عباس گوید که این آیه در حال فرار کردن پیامبر "ص" با ابى بکر از دست مشرکین به سوى غار و خوابیدن حضرت على در جاى او نازل شد.

این حدیث ثعلبى را با همه طول و تفصیلش، غزالى در ج3 ص 238 "احیا العلوم" نقل کرده است. و گنجى در "کفایه" ص 114 و صفورى در ج 2 ص 2.9 "نزهه المجالس" از حافظ نسفى روایت نموده، و ابن صباغ مالکى در ص 33 "فصول" خود و سبط ابن جوزى حنفى در ص 12 "تذکره" خود و شبلنجى در ص 86 "نور الابصار" این حدیث را روایت نموده اند.

در سه مصدر اخیر چنین آمده که:

ابن عباس گوید: امیر مومنان "ع" شعرى که در آنشب سروده بود براى من بازگو فرمود که:

 

و قیت بنفسى خیر من وطى الحصا و اکرم خلق طاف بالبیت و الحج
روبت اراعى منهم ما یسوونى و قد صبرت نفسى على القتل و الاسر
و بات رسول الله فى الغار آمنا و ما زال فى حفظ الاله و فى الستر

جان خود را براى بهترین شخصى که بر روى زمین پدید آمده، سپر قرار دادم. او گرامى ترین انسانى بود که طواف خانه و حجر نمود. در تمامى شب منتظر بودم که از مشرکین به من آسیبى برسد.

و خود را براى کشته شدن و اسیرى آماده ساخته بودم.

رسول خدا در آن شب با ایمنى در غار بسر برد و خداوند اورا از دیده ها مخفى داشت و حفظ فرمود.

داستان لیله المبیت "شب خوابیدن" در این کتابها آمده است: ج 1 ص 348 "مسند" احمد، ج 2 ص 1..-99 "تاریخ - طبرى" و ج 1 ص 312 "طبقات" ابن سعد، ج 2 ص 29 "تاریخ یعقوبى"، ج 2 ص 291 "سیره" ابن هشام، ج 2 ص 9. "العقد الفرید" ج 13 ص 191 "تاریخ خطیب بغدادى، ج 2 ص 42 تاریخ ابن اثیر ج 1 ص 126 تاریخ ابى الفدا، ص 75 "مناقب" خوارزمى، ص 39 "الامتاع" مقریزى، ج 7 ص 338 "تاریخ" ابن کثیر، ج 2 ص 29 "السیره الحلبیه.

 

 

منبع: الغدیر ، ج 3

 




تاریخ : یکشنبه 92/1/25 | 10:0 عصر | نویسنده : محمــــد | نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

شعرى دیگر از حسان درباره على و شرح آن

ابوالمظفر سبط ابن جوزى حنفى، در "تذکره" خود ص 115، و گنجى شافعى در ص 55 "کفایه" وابن طلحه شافعى در ص 2. "مطالب السوول"، اشعار ذیل را به حسان نسبت مى دهند و ابن طلحه، ضمن نقل اشعار گوید: این اشعار از قول حسان منتشر و گوش و زبان به زبان بازگو شده و اما اشعار عبارتند از:

خداوند در باره على و ولید قرآن نازل نمود -

على را مومن و ولید را فاسق خواند. هرگز مومنى که خداشناس است با فاسق خائن برابر نیست.

على با عزت و کرامت در پیشگاه خداوند حاضر میشود و ولید با هلاکت و خوارى.

به زودى ولید در جهنم به جزاى اعمال خود مى رسد در حالیکه على "ع" بدون شک داخل بهشت مى شود.

ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه ج 2 ص 1.3 اشعار حسان را نقل کرده و بعد از شعر سوم این ابیات را اضافه دارد:

به زودى ولید و على "ع" به حساب خوانده مى شوند.

على به سبب خصلتهاى نیکو و ایمانش به بهشت مى رود

در حالیکه جزاى ولید جز خوارى و جهنم نیست.

در پیشنیان ابان کسانى بودند که در شهرهاى ما شلوار کوتاه مى پوشیدند

و احمد زکى در "جمهره الخطب" ج 2 ص 23 این اشعار حسان را از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید نقل کرده است.

در این ابیات اشاره به آیه اى از قرآن شده که:

افمن کان مومنا کمن کان فاسقا لا یستوون.

"آیا کسى که مومن است مانند کسى است که فاسق مى باشد نه، مساوى نیستند"،این آیه در باره مشاجره اى که بین على و ولید بن عقبه بن ابى معیط واقع شد نازل شده است.

طبرى در ج 21 ص 62 تفسیر خود به سندش از عطا بن یسار گوید: بین على و ولید صحبتى شد ولید گفت: من از تو زبان آورتر، و نیزه ام تیزتر و در عقب نشاندن صف دشمن تواناترم.

على "ع" فرمود: ساکت شو، که فاسقى بیش نیستى و به سبب این مشاجره آیه فوق نازل شد.

و در ج 4 ص 185 "اغانى" و ج 3 ص 47. "تفسیر خازن"،آمده که: بین على و ولید منازعه اى واقع شد ولید به على "ع" گفت: ساکت باش که توکودکى بیش نیستى و من پیرى سالخورده ام، بخدا قسم که نیزه ام از نیزه ات تیزتر واز تو زبان آورتر دلیرترم و در صف نبرد پر دل تر هستم. على فرمود ساکت شو، که فاسقى بین نیستى.

و خداوند آیه فوق را بدین مناسبت نازل فرمود.

"زیادتى چاپ دوم"

واحدى به اسناد خود از طریق ابن عباس در ص 263 کتاب "اسباب النمول" این روایت رابه سندهاى صحیح نقل نموده و محب الدین طبرى در ج 2 ص 2.6 "الریاض"، از ابن عباس و قتاده از طریق حافظ سلفى و حافظ واحدى و در ص 88 "ذخائر العقبى" روایت را نقل کند و خوارزمى در ص 188 "مناقب" خود و گنجى در ص 55 ":فایه" و نیشابورى در تفسیرخود ذکر نموده اند و ابن کثیر در ج 3 ص 462 تفسیر خود گوید که: عطا بن یسار وسدى و جز این دو گویند که: آیه فوق در باره على ابن ابى طالب و عقبه نازل شده است.

و جمال الدین زرندى در "نظم درر السمطین" حدیث را نقل کرده است.

و ابن ابى الحدید در ج 1 ص 394 و ج 2 ص 1.3 "شرح نهج البلاغه" روایت را نقل و از استاد خود حکایت کند که:

نزول این آیه در شان على "ع" پیش همه معلوم و قطعى است و خبرش هم مشهور و همگى در نقل آن اتفاق دارند.

سیوطى در ج 4 ص 178 "درالمنثور" با بررسى طریق روایت کرده و گفته که: ابوالفرج در "اغانى"، و واحدى، ابن عدى، ابن مردویه، خطیب بغدادى، ابن عساکر، این روایت را از طرق زیادى از ابن عباس روایت نموده اندو ابن اسحاق و ابن جریر از عطا بن یسار با بررسى طریق روایت نموده است و این ابى حاتم از سدى "رض" مانند آنرا با بررسى طریق روایت کرده و باز از ابن ابى حاتم ازعبدالرحمن ابن ابى لیلى "رض" روایت را نقل و ابن مردویه، خطیب، ابن عساکر از ابن عباس نقل کرده اند.

"زیادتى چاپ دوم" حلبى در ج 2 ص 85 کتاب سیره خود روایت فوق را ذکر نموده است.

الغدیر جلد 3




تاریخ : یکشنبه 92/1/25 | 1:42 عصر | نویسنده : محمــــد | نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

((فتلقى آدم من ربه کلمات فتاب علیه ))
((پس حضرت آدم (ع ) از حضرت حق تبارک و تعالى کلمات را فرا گرفت و آن کلمات را وسیله (قبول ) توبه خویش قرار داد)) درباره این آیه احادیثى نقل شده است که بسیار فوق العاده است ، و با توجه به آیه مذکور و این روایات ، انسان مى تواند بخوبى درک نماید که حضرت صدیقه سلام الله علیها علت خلقت است و یکى از اسباب آفرینش ‍ جهان مى باشد، یعنى همانطور که رسول اکرم (ص )، امیرالمؤ منین و حسنین علیهم السلام سبب خلقتند، حضرت صدیقه سلام الله علیها نیز یکى از علل آفرینش است ، و معقول نیست کسى علت خلقت باشد و ولایت نداشته باشد.
در این باره دو روایت ، یکى از جناب امیرالمؤ منین سلام الله علیها و دیگرى از جناب ابن عباس نقل مى کنم : روایتى که از وجود مقدس امیرالمؤ منین (ع ) است و جمعى از حفاظ عامه آن را ذکر کرده اند چنین است :
((سالت النبى صلى الله علیه وآله قول الله تعالى : (( فتلقى آدم من ربه کلمات فتاب علیه )) فقال : ان الله اهبط آدم بالهند، و حوا بجدة ... حتى بعث الله الیه جبرئیل و قال : یا آدم الم اخلقک بیدى ؟، المانفخ فیک من روحى ؟،... قال بلى ، قال : فما هذا لبکاء؟، قال : و ما یمنعنى من البکاء و قد اخرجت من جوار الرحمان . قال : فعلیک بهولاء الکلمات فان الله قابل تویتک و غافر ذنبک ، قل یا آدم : اللهم انى اسالک بحق محمد و آل محمد، سبحانک لا اله الا انت عملت سوءا و ظلمت نفسى فاغفرلى ، انک انت الغفور الرحیم ، فهولاء الکلمات التى تلقى آدم ))
((امیرالمؤ منین سلام الله علیها مى فرماید: از پیغمبر اکرم (ص ) معناى آیه شریفه (( ((فتلقى آدم من به کلمات فتاب علیه )) را سؤ ال کردم ، فرمود: هنگامى که خداى تعال ، آدم را در هند، و حوا را در جده فرود آورد.... (حضرت آدم مدتها گذشت که اشک غم بر چهره مى ریخت ) تا اینکه خداى تعالى جبرئیل را نازل کرد و فرمود:
یا آدم ، آیا من ترا بدست (قدرت ) خودم نیافریدم ؟ آیا از روح بر تو ندمیدم ؟ و ملائک را به سجده کردن بر تو فرمان ندادم ؟ و حوا کنیز خود را به تو تزویج نکردم ؟
حضرت آدم عرض کرد: بلى ، خطاب آمد: پس این گریه (مداوم ) تو از چیست ؟ عرض کرد: خدایا، چرا گریه نکنم ، که از جوار رحمت تو رانده شده ام . خداى تعالى فرمود: اینک فراگیر این کلمات را که به وسیله آن ، خدا توبه ترا قبول مى کند و گناهت را مى بخشد، بگو یا آدم : خدایا، پاک و منزهى تو، نیست خدائى جز تو، بد کردم و بخود ستم روا داشتم ، پس به حق محمد و آل محمد، مرا ببخش ، بدرستیکه این توئى بسیار بخشنده مهربان . پیامبر اکرم (ص ) در پایان سخن فرمود: این است آن کلماتى که خداى تعالى به حضرت آدم آموخته است ، گوئى خداى تعالى حضرت آدم را با این کلمات تسلى داده است ، که اگر از جوار رحمت من دور شده اى ، اینکه ارزش فراگرفتن این کلمات گرانقدر، عوض ، هم سن و برابر جوار رحمان و هم تراز فردوس و جنان است ، و جبران آن نعمتى که از آن محروم شده اى . روایت دیگرى در همین موضوع جناب ابن عباس ‍ از پغمبر اکرم (ص ) نقل مى کند که آن حضرت فرمود:
((لما خلق الله عزوجل آدم ، و نفخ فیه من روحه عطس ، فالهمه الله : الحمدلله رب العالمین . فقال له ربه یرحمک ربک ، فلما سجد له الملائکه تداخله العجب ، فقال : یا رب خلقت خلقا احب الیک منى ؟ فلم یجب ، ثم قال الثانیه ، فلم یجب ، ثم قال الثالثة ، فلم یجب ثم قال الله عزول له : نعم ، و لولاهم ما خلقتک ، فقال : یا رب ارنیهم ، فاوحى الله تعالى الى ملائکة الحجب ، آن ارفعوا الحجب فلما رفعت الحجب ، اذا آدم بخمسة اشباح قدام العرش ، فقال یا رب من هولاء؟ قال : یا آدم هذا محمد نبى ، و هذا على امیرالمؤ منین ابن عم النبى ووصیه ، و هذه فاطمة انبة نببى ، و هذآن الحسن والحسین انبا على و ولدا نببى ، ثم قال : یا آدم هم ولدک ففرح بذلک . فلما اقترف الخطیئه قال : یا رب اسالک بحق محمد و على و فاطمة والحسن والحسین لما غفرت لى فغفرالله له بهذا فهذا الذى قال الله عزوجل : ((فتلقى آدم من ربه کلمات فتاب علیه )) فلما هبط الى الارض ، صاق خاتما، فنقش علیه ((محمد رسول الله و على امیرالمؤ منین )) و یکنى آدم بابى محمد))
بعد از آنکه خداى عالى آدم (ع ) را آفرید، حضرت آدم عطسه کرد و با الهام خدائى ((الحمدلله رب العالمین )) گفت . خداى تعالى در جواب فرمود ((یرحمک ربک )) رحمت خدا بر تو باد (خوشا، آن بشرى که جواب عطسه اش خطاب الهى باشد).
هنگامیکه فرشتگان بر حضرت آدم سجده کردند، تکبر به او راه یافت و در حالکیه بر خود مى بالید عرض کرد: پروردگارا، آیا مخلوقى که نزد تو محبوبتر از من باشد، آفریده اى ؟ و این سؤ ال را سه بار تکرار کرد و هر سه بار بى جواب ماند، دفعه سوم که حضرت آدم (ع ) پرسش خود را بازگو کرد، متوجه گردید که سؤ ال بى پاسخ او، سخن بجائى نبوده است ، آنگاه از جانب پروردگار خطاب آمد:
بلى ، یا آدم مخلوقاتى از تو محبوبتر دارم ، که اگر آنها بوجود نمى آمدند، ترا نیز نمى آفرید.
عرض کرد: پروردگارا آنها را به من نشان بده .
در آن هنگام خداى تعالى به فرشتگان حاجب درگاه الهى وحى شد: پرده ها را کنار بزنید (بلى . آفریننده جهان ، در پشت پرده غیب موجوداتى دارد که سبب تربیت آدم و اولاد آدمند). چون حجابها برداشته شد، از پشت پرده غیب ، پنج شبح ظاهر شدند که در پیشگاه عرش ایستاده بودند.
خطاب آمد: این پیامبر من ، این على امیرالمؤ منین پسر عم او، این فاطمه دخترش و این دو، حسن و حسین ، پسر آن على ، فرزندان پیامبر من هستند. و پس از معرفى نامهاى آنها، خدا تعالى فرمود: یا آدم ، اینان مقام اول را دارا هستند و درجاتشان بسیار عالى است ، و مرتبه تو تالى مقام و والاى اینها مى باشد.
و بعدها وقتى که حضرت آدم مرتکب و مبتلاى آن ترک اولى شد، عرض کرد:
پروردگارا، از تو مسئلت دارم که به حق محمد، و على ، و فاطمه ، و حسن و حسین از خطاى من درگذرى ، پس دعایش مستجاب شد و مشمول عفو و آمرزش خداى تعالى قرار گرفت و این است معناى آیه شریفه که خدا مى فرماید: پس آدم کلماتى از پروردگارش فرا گرفت که به وسیله آن کلمات توبه او مورد قبول واقع گردید.
ابن عباس ، سپس روایت را چنین ادامه مى دهد که پیغمبر(ص ) فرمود:
هنگامیکه آدم (ع ) بر زمین فرود آمد، انگشترى براى خود ساخت که نقش آن نام مبارک پیامبر اعظم ((محمد رسول الله )) بود، و ((ابى محمد)) (پدر محمد ص ) کنیه او شد.
((حاف ابن النجار)) که یکى از بزرگان عامه (سنى ) است به سند خودش از ابن عباس روایت مى کند:
((سالت رسول الله صلى الله علیه وآله عن الکمات التى تلیها آدم من ربه فتاب علیه ، قال : سال بحق محمد، و على ، و فاطمة ، والحسن والحسین الا تبت على فتاب الله علیه تبارک و تعالى ))
((از پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله سوال کردم : آیا آن کلمات که حضرت آدم از پروردگار خود فرا گرفت و به وسیله آن توبه او مورد قبول واقع شد چیست ؟، حضرت فرمود: آدم (ع ) با این کلمات از خدا درخواست کرد که توبه او را بپذیرد:
((به حق محمد، على ، فاطمه ، حسن و حسین ، توبه مرا قبول فرما)) پس خداى تبارک و تعالى توبه او را پذیرفت .
این روایت را ((سیوطى )) در ((درالمنثور))، ((بدخشانى )) از ((حافظ کبیر دارقطنى )) و از ((ابن النجار)) و ((ابن مغازلى )) در مناقبش ، با ذکر سند نقل کرده اند، و با توجه به مطالبى که گفته شد از این آیه هم استفاده مى شود که وجود مقدس حضرت صدیقه سلام الله علیها سبب خلقت عالم و ((ولیة الله )) بوده است .

 


منبع: فاطمة الزهرا علیهاسلام

مؤ لف :  علامه امینى




تاریخ : شنبه 92/1/24 | 7:0 عصر | نویسنده : محمــــد | نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

(حضرت فاطمه از دیدگاه قرآن:)

((فقل تعالوا ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الکاذبین ))
((پس بگو (اى پیامبر) بیائید ما و شما با فرزندان و زنان خود با هم با مباهله بر خیزیم (یعنى در حق یکدیگر نفرین کنیم ) تا دروغگویان را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم )).
این آیه بطور صریح و آشکارا ندا مى کند بر اینکه پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله هنگامى که با نصاراى نجران مباهله فرمود، حضرت صدیقه سلام الله علیها نیز در این مورد شرکت داشت ، و او وجود مقدسى است که میان چهار معصوم دیگر در آیه مباهله قرار گرفته است ، دو معصوم : ابنانا (حسنین ع ) و دو معصوم : انفسنا (پیغمبر ص و على ع ) و یک معصومه : نسائنا: ما بین آنها، که از نساء منحصر است به این وجود مقدس ، و با توجه به این مطلب که مباهله (ابتهال و نفرین کردن ) با نصاراى نجران یک کار عادى نیست ، و با زن و مرد عادى نمى توان اقدام به مباهله کرد و طرف مقابل را مغلوب و رسوا نمود، بلکه صلاحیت اقدام به چین امر خطیرى را افراد مقدس و شایسته اى دارا هستند که مورد نظر مرحمت حضرت حق تبارک و تعالى بوده باشند، و حضرت صدیقه سلام الله علیها نیز یکى از آن شخصیتهائى است که مشمول این آیه شریفه است و این از مسلمات است .


منبع: فاطمة الزهرا علیهاسلام

مؤ لف :  علامه امینى




تاریخ : شنبه 92/1/24 | 1:57 عصر | نویسنده : محمــــد | نظر

ام ابیها علیها سلام


دنیاست چو قطره اى و، دریا، زهرا
کى فرصت جلوه دارد اینجا، زهرا
قدرش بود امروز نهان چون دیروز
هنگامه کند و لیک فردا، زهرا
خالق چو کتاب خلقت انشا فرمود
عالم جو الفبا شد و معنى ، زهرا
((احمد)) که خدا گفت به مدحش : لولاک
کى میشدى آفریده ، لولا، زهرا
((طاها)) و ((على )) دو پیکران دریایند
و آن برزخ مابین دو دریا، زهرا
او سر خدا و لیلة القدر نبى است
خیر دو سرا، درخت طوبى ، زهرا
بر تخت جلال ، از همه والاتر
بر مسند افتخار، یکتا، زهرا
در ((آل کسا)) محور شخصیتهاست
مابین ((آب )) و ((بعل )) و ((بنیها)) زهرا
سر سلسله نسل پیمبر کوثر
سرچشمه نور چشم طاها، زهرا
تنها نه همین مادر سبطین است او
فرمود نبى : ((ام ابیها))زهرا
آن پایه که دیروز پیمبر بنهاد
امروز نگهداشته برپا، زهرا
از ((احمد)) و ((مرتضى )) چه باقى ماند
از مجمعشان ، شود چو منها، زهرا
حرمت بنگر که در صفوف محشر
یک زن نبود سواره الا زهرا
هنگام شفاعت چو رسد روز جزا
کافى است براى شیعه ، تنها، زهرا
حیف است (حسانا) که در آتش بسوزد
آن شیعه که ورد اوست : زهرا، زهرا

حسان




تاریخ : شنبه 92/1/24 | 1:53 عصر | نویسنده : محمــــد | نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

روایت نبوى در وصف شمایل آن جناب علیه السلام 
در نبوى است : وجهه کالدینار. چهره اش در صفا و بى عبیبى مانند اشرفى است . على خدّه الایمن خال کانّه کوکب دُرّى . و بر گونه راست آن جناب ، خالى است که پندارى ستاره اى درخشان است .
در علوى است : افلج الثنایا. یعنى میان دندانهاى مبارکش گشاده است . حسن الشّعر یسیل شعره على منکبیه . نیکو مو است ، موهایش بر دو کتف مبارکش ریخته .
و در خبر سعد بن عبداللّه : وعلى راسه فرق بین و فرتین کانه الف بین واوین .
و در باقرى است : مشرف الحاجبین . میان دو ابروانش بلند است . غایر العینین چشمانش در کاسه سر مبارکش فرو رفته ، یعنى برآمدگى ندارد به وجهه اثر در روى مبارکش اثرى است .
در صادقى است : شامة فى راسه . در سر مبارک علامتى دارد.
روایت علوى در وصف شمایل آن جناب علیه السلام  
در علوى است : مبدح البطن و ضخیم البطن .
و در صادقى است : منتدح البطن . و معنى این فقرات متقارب است ، یعنى شکم مبارکش بزرگ و فراخ و پهن است .
در باقرى است : واسع الصدر مترسل المنکبین عریض ما بینهما. سینه مبارکش ‍ فراخ است و کتفهایش فروهشته و میان آن ، پهن .
و در خبر دیگر: عریض ما بین المنکتبین .
و در صادقى است : بعید ما بین المنکبین . میان دو کتف مبارکش عریض و دور است .
در علوى است عظیم مشاش المنکبین . سر استخوان کتف شریفش بزرگ است . بظهره شامتان ، شامة على لون جلده وشامته على شبه شامة النبى صلى الله علیه و آله . در پشت مبارکش دونشانه و علامت است : یکى به رنگ بدن شریفش و دیگرى شبیه علامتى که در کتف مبارک حضرت رسول صلى الله علیه و آله بود.
و در علوى دیگر است : کث اللحیة اکحل العینین براق الثانیا فى وجهه خال فى کتفه علائم نبوة النبى صلى الله علیه و آله . ریش مبارکش انبوه و چشمانش سیاه سرمه گون و دندانش درخشنده ؛ در رخسارش خالى است و در کتفش علامتهاى نبوت پیغمبر صلى الله علیه و آله که معروف است به مُهر نبوت و در رنگ و شکل نقش ‍ آن ، اختلاف بسیار است . عریض الخذین . رانهاى مبارک عریض است .
در علوى دیگر: اذیل الفخذین فى الفخذه الیمنى شامة و در بعضى نسخ ولربل یعنى رانش گوشت زیاد دارد. اذیل نیز کنایه از پهنایى است و در ران راستش ‍ علامتى است .
و در صادقى است : احمش الساقین . ساقهاى مبارک باریک است و در شکم و ساق ، مانند جد خود، امیرالمؤ منین علیه السلام است .
روایت صادقى در بیان شمایل امام عصر علیه السلام  
در صادقى یا باقرى است : شامة بین کتفیه من جانبه الایسر تحت کتفیه ورقة مثل ورق للّه الاس علامتى میان دو کتف دارد از طرف چپ ، زیر دو کتف مبارکش ورقى است مثل برگ درخت مورد.
و در نبوى است : اسنانه کالمنشار و سیفه کحریق النار. دندانهایش مانند ارّه در تیزى و حدَّت یا در انفراج از یکدیگر و شمشیرش چون آتش سوزان .
در نبوى دیگر است : کان وجهه کوکب دُرّى فى خده الایمن خال اسود. گویا رخسارش چون ستاره درخشان . بر گونه راستش ، خال سیاهى است افرق الثنایا. دندانهایش از یکدیگر جدا است .
و در نبوى دیگر: المهدى طاووس اهل الجنة وجهه کالقمر الدّرىّ. مهدى علیه السلام طاووس اهل جنّت است ، چهره اش مانند ماهِ درخشنده است . علیه جلابیب النور بر بدن مبارکش جامه هاست از نور.
روایت رضوى در وصف شمایل امام عصر علیه السلام  
در رضوى است : علیه جیوب النور تَتَوقَّدَ بشعاع ضیاء القدس . حاصل مضمون ، بنا بر بعضى احتمالات ، بر آن جناب جامه هاى قدسیه و خلعتهاى نورانیه ربانیه است که متلا لى است به شعاع انوار فیض و فضل حضرت احدیت جلّت عظمته .

منبع: نجم الثاقب




تاریخ : پنج شنبه 92/1/22 | 10:0 عصر | نویسنده : محمــــد | نظر

  • ایران موزه | پاپو مارکت | بک لینک