بسم الله الرحمن الرحیم
کم ارزشى عبادت بدون عقل
اسحاق بن عمار مى گوید: به امام صادق (ع )عرض کردم : همسایه اى دارم ، بسیار نماز مى خواند و بسیار انفاق مى کند و بسیار به حج مى رود، و از او خلافى نسبت به خاندان رسالت دیده نشده است . امام صادق (ع ) فرمود: عقلش چگونه است ؟ (یعنى آیا عقل اجتماعى و بینش دینى دارد؟) گفتم :عقل ندارد، و از نظر فکرى در سطح پائین است . آن حضرت فرمود: (لا یرفع بذلک منه ) (او که عقل ندارد، درجه اش به خاطر آن اعمال نیک ، بالا نمى رود).(10)
|
عقل یا برهان راستین
ابن سکیت اهوازى ، از دانشمندان بزرگ و مشهور عصر امام دهم حضرت هادى (ع ) بود، و از محضر آن حضرت و امامان دیگر بهره هاى وافر برده بود، او روزى از امام هادى (ع ) این سئوال را کرد: (خداوند چرا حضرت موسى (ع ) را با معجزه عصا و ید و بیضا و وسائل باطل کننده جادوى جادوگران فرستاد؟ و چرا حضرت عیسى (ع ) را با وسائل طبابت و درمان بیماریها (و شفاى دردمندان و بیماران جسمى ) فرستاد؟ ولى حضرت محمد پیامبر اسلام (ص ) را، با معجزه بیان و شیوا خطبه هاى غرا و سخنان دلنشین فرستاد؟) امام هادى (ع ) در پاسخ فرمود: در عصر موسى (ع )، آنچه که بیشتر رواج داشت ، جادوگرى قرار گیرد و بر آنها چیره شود فرستاد، او کارهایى کرد که ساحران از انجام آن عاجز ماندند، و جادوهاى جادوگران را باطل کرد و به این ترتیب ، حجت و برهان را بر آنها ثابت نمود. و در عصر عیسى (ع )، بیمارى فلج و زمین گیرى زیاد شده بود، و مردم به پزشک و درمان ، نیاز شدید داشتند، از این رو عیسى (ع ) در همین راستا، از جانب خدا چیزى آورد، که پزشکهاى عصرش ، نظیرش را نداشتند، او به اذن خدا، مردگان را زنده مى کرد، کور مادر زاد را بینا مى نمود، اشخاص مبتلا به بیمارى پیسى را شفا مى داد و به این ترتیب حجت را بر آنها ثابت نمود. ولى حضرت محمد، پیامبر اکرم (ص ) در عصرى به پیامبرى مبعوث گردید که شیوه سخنورى و خطبه خوانى و شعر سرائى ، زیاد شده بود، آن حضرت ، مطالب بلند پایه و دقیق با بیان رسا و شیوا آورد، که بر آنها برترى داشت و به این ترتیب حجت را بر آنها تمام کرد. ابن سکیت : از پاسخ دلنشین امام هادى (ع )، قانع شد و عرض کرد: (سوگند به خدا چنین پاسخى را از هیچکس نشنیده بودم ). آنگاه ابن سکیت پرسید: در این زمان ، حجت خدا بر مردم چیست ؟ امام هادى (ع ) فرمود: (آن حجت و دلیل ، (عقل ) است ، که انسان به وسیله عقل ، رهبر راستین را مى شناسد و او را مى پذیرد، و رهبر دروغین را مى شناسد و او را تکذیب مى نماید. این سکیت : هذا والله هو الجواب : (سوگند به خدا پاسخ درست ، همین است .)(11)
|
مراحل پیوستن عقل به انسان در مراحل مختلف
اسحاق پسر عمار مى گوید: به محضر امام صادق (ع ) رفتم ، داستان خودم را در رابطه با ملاقات با مردم ، و گوناگون بودن سطح فکرى آنها در پذیرش سخنم ، با آن حضرت در میان گذاشتم ، و عرض کردم : 1- گاهى نزد بعضى از انسانها مى روم ، قسمتى از سخنم را به او مى گویم ، ولى او (با هوش تیزى که دارد) همه سخن و مقصود مرا مى فهمد. 2- و با بعضى دیگر سخن مى گویم ، وقتى که تمام سخنم را به او گفتم ، او مقصودم را مى فهمد و به من جواب مى دهد. 3- ولى با بعضى دیگر وقتى سخن مى گویم ، مقصودم را نمى فهمد، مى گوید: دوباره بگو، (به این ترتیب انسانها در درک مطالب ، متفاوت هستند، علت چیست ؟) امام صادق (ع ) در پاسخ من فرمود: ( آیا علتش را نمى دانى ؟ )، گفتم : نه . فرمود: شخص اول ، که مقصود تو را از قسمتى از گفتار تو مى فهمد، کسى است که در همان هنگام که نطفه بوده ، عقلش با نطفه اش بهم آمیخته است ، و شخص دوم کسى است که : عقلش در رحم مادرش ، به او ملحق شده است ، ولى شخص سوم که سخنت را نمى فهمد و مى گوید دوباره بیان کن ، کسى است که عقلش پس از بزرگ شدنش ، به او پیوسته است . (12) بنابراین تیز هوشى و کند هوشى و میانه هوشى ، مربوط به ریشه هاى تعقل او است که اگر زودتر به او ملحق شده ، تیزهوش مى گردد و اگر دیرتر ملحق شده به همان نسبت ، کند هوش مى شود.
|
داستانهای اصول کافی ج 1 و 2