بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه مناظره
کاتب عثمان [حنفی]:
به نظر من بعضی از اظهار نظرهای ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب به بدعت شبیه تر است. آنها نوشتن روی سنگ قبر، بوسیدن و تبرک جستن به مقدسات را بدعت و شرک تلقی کرده اند. در حالی که از نظر اسلام بلامانع، بلکه بعضاً مطلوب هم هست.
سلف امیه [وهابی]:
جسارت به علمای سلف و موحدان واقعی قابل تحمل نیست تو چه حقی داری معلم توحید به بشریت جناب محمد بن عبدالوهاب و شیخ الاسلام ابن تیمیه را اهل بدعت معرفی کنی.
علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:
ما در این جا جمع شده ایم بحث علمی کنیم و اصلاً هم جسارت نکردیم فقط گفتیم سخن آنان با قرآن و سنت ناسازگار بوده و بدعت محسوب می شود. ببینید مثلاً آقای عبدالعزیز بن باز فتوا داده است، اگر کسی بگوید« خدایا به حق فلان ولیّ حاجت مرا روا کن» این بدعت و شرک است.
اگر چنین باشد پس در این صورت انسان باید صم بکم و زبان بسته در گوشه ای بخزد و ساکت بماند شما می گویید بار سفر بستن برای زیارت قبر پیامبر اسلام که اشرف همه پیامبران است، بدعت در دین است .
پس یکباره بگویید عمل به قرآن و سنت سر از بدعت و شرک در می آورد و تنها چند نفر آقایان وهابی ها موحد و مسلمانید و بقیه همه یا مشرکند یا کافر. اتفاقاً مقتدای شما محمد بن عبدالوهاب همین را گفته است که من اولین کسی هستم که توحید را درک نمودم و مسلمانان قبل از من همه کافر و مشرک بوده اند و تنها من و پیروانم موحد هستیم و هر کشور و شهری که داخل در مذهب و اطاعت من نشود، در زمره بلاد مشرکین محسوب می شود. (الدرر السنیة، ج10، ص 51)
دکتر عبدالصند [شافعی]:
حقیقت این است که من یک سنی شافعی هستم، وقتی با دانشمندان و دانشگاهیان روبه رو می شوم، آنها خیال می کنند که من همان افکار وهابیت را دارم؛ لذا جرأت نمی کنم با آنها از اسلام سخنی بگویم. زیرا این عقاید موجب تنفر آنها از اسلام شده است.
از جمله این که آنها به من می گفتند، این چه اسلامی است که شما به آن دعوت می کنید. در دین شما اعیاد و میلادها برای شخص و یا فرزندان و جشن و سرور برای ازدواج و مانند آن غیر مشروع است و بدعت می باشد.(مجموع فتاوی و رسایل عثیمین، ج2، ص302). این آئین با زندگی عادی ما سازگار نیست.
بگذریم از فتاوایی که در گذشته داده بودند که روشن کردن چراغ در مساجد یا آویزان کردن لامپ در آنها در عیدها و مناسبت ها به عنوان بزرگداشت ، تشبه و شبیه شدن به کفار است و حرام می باشد.
ادامه دارد...
حق با کیست، ج2 ، ص 35 - 34
بسم الله الرحمن الرحیم
زیارت اهل قبور، عبادت در زیارتگاه ها
قسمت اول:
بن شریح [وهابی]:
شیخ الاسلام ابن تیمیه گفته است تمام احادیثی که از پیامبر درباره زیارت قبرش وارد شده همه ساختگی است. او اصلاً زیارت قبور اولیاء را حرام نموده است. اصلاً معنا ندارد کسی برای زیارت اولیاء مسافرت کند. (منهاج السنة، ج2، ص 441) زیارت قبور اولیاء اصولاً شرک و نوعی بت پرستی است.
علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:
اجازه دهید بنده نظر قرآن و سنت را در موضوع زیارت اهل قبور بیان کنم، سپس فتاوی وهابیت را بررسی می کنیم.
بزرگداشت اولیا و زیارت قبور آنها برای زنده نگاه داشتن فعالیت های جهادی و دینی و هدایتی آنها چیزی است که قرآن و سنت نه تنها بر آن صحه گذاشته بلکه به آن تشویق هم نموده است. کسانی که به زیارت قبر رسول خدا می آیند طبعاً در شرح حال و سفارشات و سنت او اندیشه می کنند و رفتارهای او را در خاطره ی خود زنده می کنند و محبت رسول الله در دل هایشان عمیق تر می شود. بنابراین، این برنامه زمینه ای برای پندگیری و الگو گرفتن از صالحان و برنامه تربیتی اسلام است. باید اذعان کرد که همه علمای وهابی و دانشمندان اهل فکر وهابی مثل شما چند نفر فکر نمی کنند و شما به آن افراد اجازه سخن نمی دهید تا به میدان بیایند.
سلف امیه [وهابی]:
عبدالعزیز بن باز می گوید زیارت قبر پیامبر و دو صاحب او برای مردان مستحب است، ولی قضیه حرکت و مسافرت برای آن جایز نیست. زیرا آن بدعت است.
علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:
جای تعجب است شما آقایان یا فتوا می دهید یا فتوا نقل می کنید. مثل استادتان ابن تیمیه که به سادگی تمام احادیث مربوط به زیارت قبور صالحین را جعل و دروغ می شمارد سپس فتوای تکفیر زائران را صادر می کند.
شما قبول کنید که مقداری هم در قرآن و سنت تعقل و تفکر کنیم. شما می گویید همه روایاتی که پیامبر صل الله علیه و آله درباره استحباب زیارت قبور اولیا آمده دروغ و ساختگی است، بعد نتیجه می گیرید که این زیارت ها شرک و عملی حرام است، بر فرض که آن روایات جعلی باشد نهایتش این است که زیارت اولیا ثواب نداشته باشد و تنها یک امر مباح و عادی باشد شما به چه برهانی نتیجه می گیرید که حرام است. در حالی که وقتی از مستحب پایین تر می آییم به مباح می رسیم، ولی شماها یکسره به سوی حرمت شیرجه می زنید.
شما با این فتوا با اهل تسنن هم معارضه دارید، شیخ منصور علی ناصف از علمای الازهر مصر می گوید: در رأی همه اهل تسنن زیارت قبور مستحب است و از نظر ابن حزم واجب می باشد(تاج الجامع اللاصول ج1 ص 381). در این صورت ممکن است گفته شود فتواهای شما غالباً بی پشتوانه و فله ای صادر شده است.
شما وهابی ها معمولاً از واژه بدعت و شرک به عنوان چماق و تهدید استفاده می کنید و به هر عملی که موافق فتواهای شما نیست برچسب شرک می زنید. در حالی که آن اعمال در میان مسلمین مقبول است و اهل تسنن و شیعه به آن عمل می کنند.
البته باید اذعان کرد که همه علمای وهابی روشنفکر و دانشمندان اهل فکر، مثل شما چند نفر فکر نمی کنند و شما به آنها اجازه سخن و بحث نمی دهید تا به میدان بیایند.
ادامه دارد...
حق با کیست، ج2 ص 34 - 32
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه ...
سلف امیه [وهابی]:
جای این سئوال باقی است که خوب خدا چرا اولیاء را واسطه قرار می دهد چرا مستقیماً خودش نمی بخشد؛ چه لزومی دارد واسطه تراشی کند؟
علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:
به همان دلیل که خداوند به همه انسان ها وحی نمی کند بلکه واسطه ای اتخاذ می کند تا سخن خدا را به مردم برساند، خداوند با مطرح کردن شفاعت پیامبر و امام و اولیاء می خواهد بین امت و رهبران الهی پیوند معنوی و سیاسی ایجاد کند. وقتی عده ای آنقدر مورد عنایت خدایند که شفاعتشان را می پذیرد، بنابراین محبتشان در دل پیروان رسوخ می کند؛ با آنها رفت و آمد می کنند؛ احکام دین را با این پیوند بهتر می آموزند و به خاطر علاقه ای که به آنان دارند قهراً تبعیت می کنند، لذا اساساً طرح ریزی شفاعت می تواند عامل پیشگیری از گناه و انحراف نیز باشد.
از طرفی واسطه قرا دادن آنان یک نوع پاداش برای اولیاء محسوب می شود و قدر و منزلت آنان را در نزد خدا به همگان اعلام می دارد.
سلف امیه [وهابی]:
در این باره بسیار صحبت شد ولی تردیدها برطرف نشده و اساساً بحث کردن با شماها بی فایده است. حالا علی عبدالله یک رافضی است و انحراف دارد ولی از عبدالصمد بعید است که غالباً تحت تأثیر وی قرار می گیرد.
عمر عبدالوافی [وهابی]:
به هر حال شما می توانید درباره موضوع دیگری بحث کنید هر چند قضیه شفاعت حل نشده باقی ماند، برای اینکه بر خلاف نظر مفتیان است و ایمان به توحید نمی گذارد انسان هر سخنی را بپذیرد.
دکتر عبدالصمد [شافعی]:
آقایان، به نظر من درباره شفاعت به قدر کافی صحبت شد. تردیدهایی که نسبت به صحت یا توجیه شفاعت داشتیم برطرف گردید و از نظر من، آقایان وهابی نباید بیش از این از قبول استدالال های قرآنی و روائی سرباز زنند که در آن صورت دچار انکار واضحات شده اند بنابراین به بحث دیگری بپردازیم.
حق با کیست ج2 ص 31 - 30
(پایان مناظره در خصوص شفاعت)
در قسمت های بعدی در خصوص: زیارت اهل قبور، عبادت در زیارتگاه ها ، بحث را دنبال خواهیم کرد. انشاءالله
بسم الله الرحمن الرحیم
... ادامه
سلف امیه [وهابی]:
پاسخ آن برای اهل توحید خیلی روشن است. من فکر می کنم، پاسخ این باشد که چون اکثریت امت، اهل گناه کبیره اند بنابراین پیامبر از آنها شفاعت می کند که آنها نجات پیدا کنند، مثلاً می بینیم در صحنه کربلا، حسین رضی الله عنه فرزند رسول خدا با یاران خود که عده ای از آنها صحابه بودند، به دست لشگریان یزید رضی الله عنه!!! کشته شدند و تعداد لشگر یزید از سی هزار نفر بیشتر بود. بنابراین معنا ندارد، حسین با هفتاد نفر، اهل بهشت باشند و سی هزار نفر جهنم بروند. پس پیامبر برای کبیره های این جمعیت شفاعت می کند تا آنها هم وارد بهشت شوند.
دکتر عبدالصمد [شافعی]:
لابد از نظر جناب سلف امیه در میان این بهشتیان، شمر و حرمله و عمرسعد جلوتر از همه وارد بهشت می شوند! - شاید هم جلوتر از حسین رضی الله عنه - و لابد تمام پیروان سامری که گوساله پرست شدند و در برابر حضرت موسی علیه السلام ایستادند به علت اینکه اکثریت بودند بهشت می روند. بنابراین از استدلال شما نتیجه می گیریم، امروزه که اغلب مردم جهان کافرند - مخصوصاً اسرائیلی ها - قبل از همه وارد بهشت خواهند شد؛ چون مورد شفاعت موسی و عیسی واقع خواهند شد. واقعاً که تحلیل شما را باید با آب طلا نوشت! وقتی، هم امام حسین «رضی الله عنه» شد و هم قاتل او یزید«رضی الله عنه» شد وضع بقیه تحلیل ها نیز روشن می شود.
علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:
من از آقایان می خواهم مسئله قاتلان ذریه رسول الله را در این مباحث وارد نکنید زیرا پیامبر صل الله علیه و آله وضع آنها را روشن کرده و فرموده است، قاتلان و ستمکاران ذریه من شفاعت نمی شوند و مغفرت خدا شامل حال این ظالمان نمی گردد زیرا آنها یهود امت من هستند.(تفسیر صافی، ج1، ص154) و همچنین کسانی که امامان را شناختند و با حکومت های ظالم بر ضد آنها قیام کردند و منزویشان نمودند، قابل بخشش نمی باشند.
چه ظلمی بالاتر از اینکه عده کثیری از امت اسلام، از ماجرای غدیر خم و آیه «بلغ ما انزل الیک - مائده/67» دور نگاه داشته شوند! بهتر است بر گردیم به اصل بحث خودمان.
خود این حدیث که می فرماید، شفاعتم را برای اهل کبائر ذخیره کرده ام، پاسخ واضحی است به کسانی که شفاعت رسول خدا را قبول نمی کنند. معنای حدیث این است که افراد با ایمان که عمل صالح و گناه را مخلوط کرده اند کبائری در پرونده خود دارند و بدون توبه وارد برزخ شده اند. آنها مدتی در عالم برزخ درباره کبائر خود مجازات هایی می بینند اگر پاک شوند که در قیامت غمی ندارند اما اگر پاک نشوند و با این وضع وارد صحنه قیامت شوند باید از بابت آن مجازات شوند.، اما نظر به اینکه خداوند مجموعاً از عقاید و دین آنها راضی است و آنان در برزخ بخشی از عذاب خود را تحمل کرده اند، ممکن است پیامبر را شفیع آنان قرار داده و بدان وسیله رحمت خود را شامل حالشان بگرداند.
ادامه دارد...
حق با کیست ج 2 ص 30 - 29
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه از قسمت قبل...
کاتب عثمان [حنفی]:
من به نوبه خود از علی عبدالله تشکر میکنم، من هم قبلاً این آیه را امر شخصی می دانستم و مانده بودم که وقتی پیامبر صل الله علیه و آله از دنیا رفت این آیه تعطیل می شود. ولی حالا تفسیر این آیه با توجه به تفاوت « ظلموکَ، ظلموا انفسهم» ، مطلب برای من حل شد و حالا مفهوم این حدیث مشهور که همه مذاهب اسلامی قبولش دارند برایم روشن و واضح گردید. اتفاقاً آن را در مسجد النبی پش محراب نوشته اند. ادّخرتُ شفاعتی لاهل الکبائر من امتی: من شفاعتم را برای کبائر امتم ذخیره کرده ام.(سنن ابن ماجه، ج2، ص144). «البته اخیراً آن را پاک کرده اند!»؛ همان طور که آثار نبوی را در مکه و مدینه از بین می برند، حالا در اینجا برای من سئوال جدیدی پیدا می شود.
سئوال این است که این حدیث از آن حکایت دارد که در اینجا کبائری وجود دارد که دامن اکثر قریب به اتفاق امت را گرفته است و آن امر مبتلابهی است که ظاهراً امت اسلام برای جبران آن، مشکل دارند و اصولاً نمی دانند که همواره مرتکب آن کبائر می شوند. زیرا هر کسی مکلف است به محض اینکه کبیره ای از او صادر شد توبه کند و خود را از آن پاک سازد.
البته این سئول سنگینی است که این چه گناه کبیره ای است که همگان مبتلای آن هستند و من این موضوع را با علمای بزرگ خودمان در میان گذاشته ام، ولی پاسخ روشنی دریافت نکرده ام و انتظار ندارم شما هم تحلیل روشنی برای آن داشته باشید ولی به هر حال به تحلیل های حدسی هم قانع هستم. من از جناب بن شری می خواهم آن را برای من روشن سازد.
ادامه دارد...
حق با کسیت، ج2 ص 29 - 28
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه...
دکتر عبدالصمد [شافعی]:
اینکه جناب بن شریح می گویند، طلب شفاعت از شفیع شرک است، آیا به این دو آیه کریمه توجه کرده اند که علی عبدالله مطرح کرده است، می فرماید: « واستغفر لذنبک و للمؤمنین: ای پیامبر! برای خود و نیز برای مؤمنان از خدا طلب مغفرت کن - نوح/28-».
این آیه صراحتاً به پیامبر نه اینکه اذن دعا می دهد، بلکه امر می کند که برای مؤمنان طلب مغفرت کن و آیه « و لو انهم اذظلموا انفسهم جاءوک فاستغفروالله و استغفر لهم الرسول لوجد و الله توابا رحیما: و اگر آنان هنگامی که به خود ستم کردند پیش تو می آمدند و از خدا طلب مغفرت می کردند و رسول نیز برای آنان طلب مغفرت می نمود، حتماً خدا راتوبه پذیر و مهربان می یافتند - سوره نساء/64» که در این آیه نیز شرط پذیرش توبه را استغفار رسول قرار داده است و این یعنی شفاعت رسول در مواردی، در پذیرش توبه لازم است.
عمر عبدالوافی [وهابی]:
البته با آیه قبلی فعلاً کاری نداریم ولی آیه دوم را که شماها علم کرده اید، دلیل مطلق بر جواز طلب استغفار از پیامبر نیست « و لو انهم اذ ظلموا انفسهم ...» . این آیه به حق الناس مربوط است. زیرا آنها پیامبر را آزرده بودند، باید می آمدند و از او عذرخواهی نموده طلب مغفرت می کردند تا حق خود را بر آنها ببخشد سپس از خدا آمرزش می طلبیدند تا مقبول افتد. بنابراین آیه مذکور عمومیتی ندارد و دلیل نمی شود که ما پیامبر را درباره خودمان شفیع قرار دهیم یا از او بخواهیم برای ما طلب مغفرت کند.
سلف امیه [وهابی]:
آفرین بر عبدالوافی. آری پیامبر از آنها طلب داشت. چرا که او را آزرده بودند و اگر می خواستند استغفار کنند باید حق الناس را بدهند و اینجا پیامبر مورد ظلم بوده و باید رضایت می داده پس این ایه یک امر شخصی را مطرح می کند نه اینکه در مورد گناهان دگر هم می توان واسطه تراشی نمود. علی عبدالله حق ندارد آیات خدا را تفسیر به رأی کند و به شمشیر قهر مفتیان محترم ما گرفتار شود.
علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:
جناب سلف امیه! لطفاً شمشیر را غلاف کنید، اگر ما واقعاً بحث قرآنی می کنیم باید بر دلالت الفاظ آن نیز تکیه کینم. ایراد شما دو پاسخ دارد.
یکی این که اگر این آیه، یک امر شخصی مربوط به شخص پیامبر و آن چند نفر مزاحم بود، پس آیه مورد بحث با رحلت پیامبر می بایست تعطیل می شد و امروزه دیگر کاربردی نداشت. در حالی که آیات قرآن با ما کار دارد و آیاتش همیشه در جریان است و تعطیل بردار نیست.
دوم اینکه اگر نظریه شما درست بود باید تعبیر آیه ای گونه می شد: «و لو انهم اذ ظلموکَ جاءوکَ... و اگر آنها موقعی که تو را آزردند و به تو ستم کردند، نزد تو می آمدند و از تو بخشش می خواستند و تو می بخشیدی خدا هم از حق خود می گذشت». ولکن تعبیر آیه عمومی است و سخن از ستم به پیامبر نیست، سخن از ستم به خود مؤمنان است که می فرماید: « ولو انهم اذظلموا انفسهم جاءوکَ... » یعنی اگر آنها آن موقع که به خود ستم کردند و مرتکب گناه شدند که آنها را از خدا دور می کند، استغفار کنان نزد تو می آمدند و تو برایشان طلب مغفرت می کردی حتماً مورد عفو من قرار می گرفتند، زیرا وساطت تو مورد تأیید ماست.
موضوع شفاعت پیامبر یا ولــیّ برای پیوند معنوی و سیاسی میان رهبر دین و مردم است تا رابطه اطاعت برقرار شود. خدا دوست ندارد بگویید من شخصاً می خواهم با خدا رابطه وحیانی برقرار کنم. او می خواهد ما از طریق پیامبر با او رابطه برقرا کنیم و خواسته هایش را یاد بگیریم و عمل کنیم و در غیر این صورت لازم می آید بر هر کسی وحی خصوصی نازل شود.
پیامبر اساساً شغل و سمتش وساطت میان بندگان و خداوند است. او احکام را از خدا می گیرد و به ما می دهد. درست است که خدا فرموده است، هر کس از من طلب مغفرت کند با شرایطی به غفران من می رسد، ولی اگر از طریق پیامبر باشد قطعاً می بخشم و با اقبال هم می بخشم. از طرفی خدا میخواهد منزلت ولـیّ خود را بفهماند و به ما بگوید شما باید زیر نظر نمایندگان من تربیت شوید.
ادامه دارد...
حق با کیست، ج2، ص28 - 26
ادامه قسمت پانزدهم ...
سلف امیه [وهابی]:
جناب علی عبدالله! تو که باید از برزخ و قیامت بترسی چه شفاعت باشد چه نباشد پس در این صورت فایده امید به شفاعت چیست؟
علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:
فایده امید به شفاعت آن است که روح امید را زنده نگه می دارد، تا جلب رضای خدا کند. در قرآن می فرماید: « ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء: خداوند نمی بخشد کسی را که به او شریک قائل شود. ولی پایین تر از آن را می بخشد - نساء/48 و 116-».
انسانی که از سنگینی کوله بار گناهش نا امید است و جبران و توبه و شرایط توبه را برای تطهیر خود طاقت فرسا می شمارد، اگر بداند که برای رفع نواقص فی الجمله راه کاری به نام شفاعت هست، با انگیزه تر اقدام به توبه و جبران می کند؛ اما اگر این راه بسته شود ممکن است بگوید کار از کار گذشته و از جبران و اصلاح نفس دست بردارد.
به این مثال توجه کنید: آیا وجود پزشک و دارو ما را به خودزنی و یا به مجروح کردن اعضایمان تشویق می کند؟! البته خیر، بلکه اگر قهراً پای ما آسیب دید، به دلیل وجود دارو و پزشک از درمان شدن آن نا امید نمی شویم.
به ما آموخته اند که شرایط شفاعت شدن، ایمان و عمل به تکالیف دین و ترک محرمات است. حالا کسی گناهی غیر عمدی یا گناهی در حال غفلت انجام داد و نواقصی در اعمال و نیات او پیش آمد، اینها را شفاعت حل می کند. مشروط بر این که مجموعاً دین انسان مورد رضای خدا واقع شده باشد.
در سنت و روایات و قرآن کریم شرایط سنگینی برای بهره مندی از شفاعت بیان کرده اند، پیامبر صل الله علیه و آله فرمود: شفاعت من به کسی که نماز جماعت را ترک کند نمی رسد. امام صادق علیه السلام فرمود: هر که نماز را سبک شمارد به شفاعت ما نمی رسد (بحار، ج47، ص2). و قرآن فرمود: «لا بملکون الشفاعة الا من اتخذ عند الرحمن عهدا: به شفاعت نمی رسد مگر کسی که نزد خدا پیمانی گرفته باشد عهد و تعهد همان ایمان و واقع شدن در حوزه اطاعت الهی است - مریم/85 - 87-». تارک الصلوة محروم از شفاعت است(جامع احادیث شیعه، ج4، ص74). ظالم شفاعت نمی شود « ماللظالمین من حمیم و لا شفیع یطاع؛ برای ستمگران نه یاوری هست و نه شفیعی که سخنش پذیرفته شود - غافر/18-».
پیامبر فرمود: شفاعت من به ظالم و مشرک نمی رسد(خصایل، ص355). دشمن اهل بیت شفاعت نمی شود( المحاسن خالد برقی، ص184، دارالکتب الاسلامیه، بیروت). پیامبر فرمود: من شفاعت نمی کنم کسی را که ذریه مرا بیازارد(نور الثقلین، ج3، ص207 و 398). امام حسین علیه السلام هنگامی که از مدینه خارج می شد پیامبر را خواب دید که می فرماید: قاتلان تو به شفاعت من نخواهند رسید (بحار، ج44، ص 328).
بنابراین به کسی که شفاعت را وعده داده اند این شرایط و فضا را نیز به او نشان داده اند ولی جناب محمد بن عبدالوهاب وقت نکرده است تا این آیات و روایات را مطالعه کند.
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه از قبل...
عمر عبدالوافی [وهابی]:
باید بررسی کنیم که سخن شما اشکال وارده ما را برطرف می کند یا نه، لکن اشکال دیگری که هست این است که اعتقاد به شفاعت موجب جرأت به گناه می شود و اثر تربیتی منفی دارد. یعنی هر کسی به خاطر اینکه شفاعتی در کار است، مشکل گناه را حل شده تلقی می کند.
علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:
آقایان محترم! یک چیز را نباید از نظر دور داشت. این طور نیست که پیامبر صل الله علیه و آله از دم هر که را از امت اوست شفاعت کند. پس برای انسان جای نگرانی باقی است و کسی که نمی داند آیا شفاعت پیامبر به او می رسد یا خیر، نمی تواند با خیال راحت گناه کند.
وانگهی شفاعت مال صحنه قیامت است و نسبت به عذاب های برزخی وعده شفاعت داده نشده است و بسیاری در عذاب برزخی گرفتار می شوند و پاک می گردند امام صادق علیه السلام فرمود: شفاعت مال قیامت است، برای برزخ خود فکری بکنید. (تفسیر نورالثقلین، ج3، ص533)
بنابراین، نظر به اینکه در برزخ شفاعتی در کار نیست و زمان ماندگاری در برزخ نامعلوم است که چند هزار سال باشد، این یک امر رعب آور است و در قیامت نیز گرچه شفاعت وجود دارد ولی مجرم یقین ندارد که آیا او شرایط شفاعت شدن را دارد یا نه؟ پس به سود و مصلحت اوست که ترک گناه کند. زیرا در آنجا دسترسی به شفیعان کار آسانی نیست. بنابراین مسئله جرأت به گناه منتفی است.
کاتب عثمان [حنفی]:
جناب علی عبدالله راست می گویند. این گونه اعتقاد به شفاعت کسی را جری نمی کند. به علاوه شما این اشکال را در باب توبه نیز باید مطرح کنید چرا که وعده پذیرش توبه جرأت به گناه را افزایش می دهد، چرا در آنجا این اشکال را مطرح نمی کنید؟
ادامه دارد...
حق با کیست؟ ص24-23
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه از قبل...
دکتر عبدالصمد [شافعی]:
آیا این دو گونه اذن را از آیات الهی آدرس می دهید؟ زیرا اگر برای گفته های خود سند قرآنی ارائه دهید ما ناچار از پذیرش آن هستیم و در غیر این صورت ممکن است در حد احتمال بپذیریم و یا مردود بدانیم.
علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:
در آیه آیة الکرسی می فرماید: « مَن ذَا الذی یَشفَعُ عندَهُ الا بِاذنِهِ: چه کسی می تواند شفاعت کند مگر به اشاره او - یعلم ما بین ایدهم و ما خلفهم : او وضع و اوضاع گذشته و آینده شفاعت شونده و شفاعت کننده را می داند - بقره/255-». « یومئذ لا تنفع الشفاعة الا من الذن له الرحمن - طه/109 - در آن روز شفاعت فایده ای ندارد مگر کسی که خدای رحمن به او اذن دهد».
ما در دعای بعد از زیارت امام رضا علیه السلام می گوییم: خدایا او را شفیع ما قرار ده و اذن شفاعت مرحمت کن و اذن خود را به امامان من ابلاغ فرما. (بحار،ج99،ص57)
این اذن ها برای شفاعت کننده بود اما اذنی که برای شفاعت شونده است. در آیه 28 سوره انبیاء است. آنجا که می فرماید: یعلمُ ما بَینَ ایدیهم و ما خلفَهُم و لا یَشفَعونَ الا لمنِ ارتَضی: خدا گذشته و آینده آنها را می داند و شفیعان جز برای کسی که خداوند رضایت دهد شفاعت نمی کنند.
در سوره نباء به هر دو «اذن» اشاره شده است، می گوید: روز قیامت نفَس ها در سینه ها حبس می شود و احدی حتی ملائکه حق تکلم نمی یابند « الا من اذنَ لهُ الرحمنُ و قال صواباً : مگر کسی که خداوند به او اذن سخن دهد و او همان صواب و مصوب را خواهد گفت - نبأ/40-». بنابراین شفاعت یک امر تصویب شده از جانب خداست، برای چه کسی و درباره چه کسی «من اذن» شفیع است و «قال صوابا» متن شفاعت است.
ولی در شفاعت بشری امر شفاعت، از شفیع به مافوق حرکت می کند و به او اطلاع رسانی می کند و البته این در شأن خدا نیست.
حالا جناب محمدبن عبدالوهاب خیال کرده است، شفاعت الهی از نوع شفاعت های بشری است و دخالت در کار خداست و لذا آن را مردود و ضد توحید اعلام نموده است. ظاهراً او به مفهوم آیة الکرسی اشرافی نداشته است.
ادامه دارد...
حق با کیست؟ ج2، ص 23-22
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه از قبل...
دکتر عبدالصمد [شافعی]:
جالب است، گویا شما در سیستم شفاعت الهی به دو نوع اذن خدا معتقدید. مگر نگفتید شفاعت به اذن خدا، مورد تأیید قرآن است، پس حالا اگر خداوند به کسی اذن شفاعت داد، شفاعت مجاز واقع شده است، حالا اذن دوم دیگر چیست؟
سلف امیه [وهابی]:
علی عبدالله دوست دارد همه چیز را پیچیده کند. دو تا اذن دیگر از کجای قرآن آورده اید.
علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:
از اینکه می بینم سخنانم هدر نمی رود خوشحال می شوم. ببینید:
در سیستم شفاعت خدا، مالک و صاحب اختیار شفاعت خداست و برای اجرای شفاعت، شفاعت کننده باید اذن در شفاعت کردن داشته باشد اما این کافی نیست زیرا این شخص هر کسی را نمی تواند به میل خود شفاعت کند بلکه شفاعت شونده هم باید مورد اذن و رضای خداوند باشد و با اجازه خدا مورد شفاعت واقع شود. پس یک اذن برای شفیع است و یک اذن هم برای شفاعت شونده.
ادامه دارد...
منبع: حق با کیست؟، ج2 ، ص 21
.: Weblog Themes By Pichak :.