بسم الله الرحمن الرحیم
در (کفایة المهتدى ) نقل کرده از شیخ ابوعبداللّه ، محمّد بن هبة اللّه طرابلسى در کتاب (فرج کبیرش ) که روایت نمود به سند خود از (ابى الادیان ) که یکى از چاکران حضرت عسکرى علیه السلام بود که اوگفت : به خدمت آن حضرت شتافتم ، آن جناب را بیمار و ناتوان یافتم .
آن جناب نامه اى چند نوشته به من داد و فرمود که : (این نامه ها را به مدائن رسان و به فلان و فلان از دوستان ما بسپار و بدان که بعد از پانزده روز دیگر به این بلده خواهى رسید و آواز نوحه از خانه من خواهى شنید و مرا در غسلگاه خواهى دید.)
(ابوالادیان ) مى گوید که گفتم : (اى خواجه و مولاى من ! چون این واقعه عظیم روى دهد حجّت خدا و راهنماى ما چه کس خواهد بود؟)
فرمود: (آن کسى که جواب نامه هاى مرا از تو طلب نماید.)
گفتم : (زیاده از این هم اگر نشانى مقرر فرمایى ، چه شود؟)
فرمود: (آن کسى که بر من نماز گزارد، او حجّت خدا و راهنما و امام و قائم به امر است بعد از من .)
پس نشانى زیاده ، از آن سرور، طلب نمودم .
فرمود: (آن کسى که خبر دهد به آنچه در همیان است .)
پس ، هیبت آن حضرت مرا مانع آمد که بپرسم که : (چه همیان و کدام همیان و چه چیز است در همیان .)
پس از سامره بیرون آمدم و نامه ها را به مداین رسانیدم و جواب آن مکاتیب را گرفتم و بازگشتم و روز پانزدهم بود که داخل سرّ من راءى شدم بر وجهى که آن حضرت ، به معجزه از آن خبر داده بود.
آواز نوحه از خانه آن سرور شنیدم و نعش او را در غسلگاه دیدم و برادرش جعفر را بر در خانه آن حضرت به نظر در آوردم که مردمان بر دورش درآمده بودند و او را تعزیت مى نمودند.
با خود گفتم که : (اگر امام بعد از امام حسن ، او باشد، پس امر امامت باطل خواهد شد؛ زیرا که مى دانستم که نبیذ مى آشامد و طنبور مى زند وقمار مى بازد.)
پس ، او را تعزیت نمودم و هیچ چیز از من نپرسید و جواب نامه ها نطلبید.
بعد از آن عقید خادم بیرون آمد و گفت : (اى خواجه من ! برادر تو را کفن کردند. برخیز و بر او نماز بگزار!)
برخاست و به آن خانه درآمد و شیعیان ، گریان به آن منزل درآمدند. در آن حال امام علیه السلام را کفن کرده بودند وبر روى نعش گذاشته بودند. جعفر پیش رفت که نماز بگزارد.
چون قصد آن کرد که تکبیر بگوید، دیدم کودکى پیدا شد، گندم گون و مجعد موى ؛ رداى او را کشید و فرمود که : (اى عمّ! من به نماز کردن بر پدر خود از تو سزاوارترم !)
جعفر، متغیّراللّون به کنار رفت و آن برگزیده ، بر پدر بزرگوار نماز گزارد و او را در پهلوى مرقد پدر بزرگوارش ، امام على نقى علیه السلام دفن نمود.
بعد از آن با من خطاب فرمود که : (اى بصرى ! جوابهاى نامه ها را بیاور!)چ
جوابهاى مکاتیب را دادم به او و با خود گفتم : (این دو نشان ! و نشان همیان ماند.)
بعد از آن نزدیک جعفر رفتم و او مى نالید و زارى مى کرد. در آن وقت یکى از حضار که او را (جاجز وشّا) مى گفتند با او گفت که : (این کودک که بود؟) و این سؤ ال از براى این بود که اقامت حجّت نماید بر جعفر.
جعفر در جواب گفت : (واللّه ! او را هرگز ندیده بودم و او را نمى شناسم .)
نشسته بودیم که چند تن از قم رسیدند و از حال امام پرسیدند و دانستند که آن حضرت رحلت نموده .
گفتند: (جانشین او کیست ؟)
جعفر را نشان دادند. پس بر او سلام کردند و او را تعزیت نمودند و گفتند: (نامه ها داریم و مالى است با ما که گفته اند به آن حضرت برسانیم ، ما را چه باید کرد؟)
جعفر گفت : (به خادمان من ، بسپارید!)
گفتند: (به ما بگوى که نامه ها را چه کسان نوشته اند و مال ، چند است ؟)
جعفر خشمناک برخاست و جامه هاى خود را تکانید و گفت : (مى خواهند که از غیب خبر دهم !)
آن جماعت حیران شده بودند که خادمى بیرون آمد و گفت : (اى اهل قم !) و یک یک را نام برد که با شما نامه فلان و فلان است و همیانى است که در آن هزار دینار است و از آن جمله ، ده دینار مطلاّست .
پس نامه ها را با آن همیان به آن خادم دادند و گفتند: (بى شبهه آن کسى که او را فرستاده ، او امام است .)
اما جعفر به نزد معتمدباللّه عباسى که یکى از خلفاى بنى عباس بود، رفت ؛ سعایت آغاز کرد!
معتمد جمعى را فرستاد که در آن خانه درآمدند، هیچ کودکى نیافتند و نرجس بانو در آن وقت در حیات نبود.
ماریه نام کنیزکى را بردند که کودک را نشان دهد، ماریه انکار نمود که هیچ کودکى در این خانه نیست و در آن وقت ، خبر مرگ عبداللّه بن خاقان رسید و دیگر خبر آمد که صاحب زنج از بصره خروج کرد، مشغول به آن اخبار شدند و از فکر ماریه افتادند و آن مستوره ، خلاصى یافت و دیگر کسى به فکر او نیفتاد.
منبع: نجم الثاقب
بسم الله الرحمن الرحیم
اثبات بودن مهدى موعود همان حجة بن الحسن العسکرى علیهما السلام
در ذکر اثبات بودن مهدى موعود، همان حجة بن الحسن العسکرى علیهما السلام متفق علیه بین مسلمین ، به نص حضرت رسول صلى الله علیه و آله و امیرالمؤ منین علیه السلام و بعضى از امامان علیهم السلام .
خلافى نیست در فضل و علم و دیانت و زهد و صدق و تقواى ایشان از طرق اهل سنّت و از طرق خاصه ، بى استیفاى متن تمام خبر ایشان که موجب تطویل است . بلکه غرض رساندن این مقدار از مدّعى که آن شخص مخصوص ، همان موعود منتظر است به نص رسول خدا صلى الله علیه و آله و ائمّه صلوات اللّه علیهم به حدّ تواتر لفظى یا معنوى که سبب قطع باشد از براى منصف خالى از عناد و شبه و در تمام احادیث و اخبار معتبره اهل سنّت معارضى براى آنها نیست .
زیرا دانستى که جمهور ایشان دعوى مهدویّت شخصى مخصوص نکنند و بر هر خسیسى قابل مهدویت را جایز دانند که مهدى علیه السلام باشد. پس باب تاءویل آن اخبار نیز بالمره مسدود است ، زیرا بى معارض عقلى چنانکه در باب سابق معلوم شد و معارض نقلى که خود معترفند، بعد از معلومیّت ضعف و بطلان چند خبر که آن نیز گذشت ، جایز نباشد تصرف و تاءویل در نص صحیح قطعى و کلام صریح بتّى که مؤ ید است در این مقام به خبر متفقٌ علیه بین فریقین که :
(هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، مرده است به مردن جاهلیّت که بى فطرتاسلام از دنیا بیرون رفته .)
سیوطى در (تاریخ الخلفا) از چند طریق از بخارى و مسلم و احمد و ابى داوود و بزاز و غیر ایشان روایت کرده به الفاظ مختلفه که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: (دوازده خلیفه از قریش خواهد بود.)
و به روایت احمد و بزاز: (دوازده نفرند به عدد نقباى بنى اسرائیل .)
و به روایت مسدّد در مسند کبیر: (دوازده خلیفه اند که همه ایشان عمل مى کنند به هدایت و دین حق .)
آنگاه نقل کرده از قاضى عیاض مالکى که او گفته : باید مراد از دوازده در این احادیث و آنچه شبیه آنهاست ، آنکه ایشان در زمانى باشند که خلافت عزیز و اسلام قوى و امور مستقیم باشد و مردم اجتماع کنند بر آن خلیفه و امیر چنین بود تا وقتى که امر بنى امیّه مضطرب شد در زمان ولید بن یزید تا آنکه برپا شد دولت بنى عباس ، پس ایشان را تمام کردند.
سخیف و ضعیف بودن روایت ابن حجر
ابن حجر عسقلانى شیخ الاسلام در شرح بخارى گفته که کلام قاضى ، کلامى است که گفته شده در آن حدیث تا آن که مى گوید: (آنچه واقع شد آن است که مردم جمع شدند بر ابى بکر، آنگاه بر عمر، پس عثمان ، پس على علیه السلام . تا آنکه واقع شد امر حکمین در صفین ، پس معاویه از آن روز نامیده شد به خلیفه . آنگاه اجتماع کردند بر معاویه در وقت صلح با حسن . آنگاه اجتماع کردند بر پسر او، یزید و از براى حسین امر منتظم نشد، بلکه کشته شد پیش از آن و چون یزید مرد، اختلاف شد تا آنکه اجتماع کردند بر عبدالملک بن مروان بعد از کشته شدن ابن زبیر.
آنگاه اجتماع کردند بر چهار فرزند او، ولید و سلیمان و یزید و هشام و میان سلیمان و یزید، عمر بن عبدالعزیز بود. پس ایشان هفت خلیفه اند بعد از خلفاى راشدین و دوازدهمى ، ولید بن یزید بن عبدالملک است که چون عمویش هشام مرد، اجتماع کردند. پس چهار سال خلافت کرد، آنگاه او را کشتند و فتنه منتشر شد از آن روز و دیگر اتفاق نیفتاد اجتماع بر خلیفه بعد از او.)
از این کلام معلوم مى شود که یزید بن معاویه از خلفاى دوازده گانه است که حضرت خبر داد که ایشان هادى و عالمند بین حق و برحقند!!!
پس خروج کننده بر او و یاغى و خارج بر امام زمان خواهد بود و این از شواهد واضحه است بر آنچه علماى امامیّه مدّعیند که به قواعد اهل سنّت ، حضرت سیّدالشهداء علیه السلام خارج بر امام زمان خود بود و ادلّه و براهین و شواهد این مدعى بسیار است ! مقام را گنجایش بیش از این نیست و از اینجا است که ابن حجر مذکور در کتاب (تقریب ) تصریح کرده که عمر بن سعد، ثقه است و ارتکاب آن امر عظیم را منافى عدالت او ندانسته !
منبع: نجم الثاقب
بسم الله الرحمن الرحیم
خبر على بن ابراهیم بن مهزیار در وصف شمایل امام عصر علیه السلام
در خبر (على بن ابراهیم بن مهزیار) است به روایت شیخ طوسى : کاقحوانه ارجوان قد تکاثف علیها الندى و اءصابها الم الهوى . (مجلسى احتمال داده که اصل نسخه اقحوانه ابیض بوده . منه ) در لطافت و رنگ چون گل بابونه و ارغوانى که شبنم بر آن نشسته و شدت سرخیش را هوا شکسته و شاید بیان کند نکویى آن حضرت را که سفیدى و سرخى آن دوگل با سمرت در آمیخته .
کغصن بان او کقضیب ریحان . قدش چون شاخه بان درخت بید مشک یا ساقه ریحان .
لیس بالطویل الشامخ و لا بالقصیر اللاّزق . نه دراز بى اندازه و نه کوتاه بر زمین چسبیده .
بل مربوع القامة مدورّ الهامة . قامتش معتدل و سر مبارکش مُدَوَّر.
صلت الجبین . پیشانى مبارکش فراخ یا تابان و نرم .
ازج الحاجبین . ابروانش کشیده و مُقوّس .
اقنى الانف . بینى مبارکش باریک و دراز که در وسطش اندک انحدابى است .
سهل الخدین . گوشت روى مبارکش کم است .
على خَدّه الایمن خالٌ کانّهُ فتات مسک على رضراضته عنبر. بر روى راستش خالى است که پندارى ریزه مشکى است که بر زمین عنبرین ریخته .
در خبر مذکور به روایت صدوق رحمه الله : راءیت وجها مثل فلقة قمر لا بالحرق ولا بالنّرق . رخسارى دیدم مانند پاره ماه ، نه درشتخو و زبر و نه سبک و بى وقار.
اءوعج العینین . و چشمهاى سیاه گشاده داشت .
در خبر یعقوب بن منفوش است : واضحُ الجبینین ابیضُ الوجهِ درى المقتلین شتن الکفین معطوف الرکبتین . پیشانیش روشن و چهره اش سفید و چشمانش درخشنده و کف دست مبارکش زبر و غلیظ و زانوهایش به جهت بزرگى مایل شده بود به جلو.
و در لفظ شتن الکفین کلامى است که خواهد آمد در باب هفتم در ذیل حکایت هفتم .
در خبر ابراهیم بن مهزیار: ناصع اللون . رنگش خالص و صاف و روشن بود.
واضح الجبین . پیشانیش سفید و روشن بود.
ابلج الحاجب . میان دو ابروانش گشاده بود.
مسنون الخد. روى کشیده املسى داشت .
اشم . بینى مبارکش مرتفع و با بالاى آن مساوى بود و این با قنا که گذشت جمع نشود، مگر آنکه در نظر او چنین مى نماید و در واقع در آن انحدابى بود.
چنانچه در شمایل رسول خدا صلى الله علیه و آله است که : یحسبه من لم یتامله اشم . کسى اگر به دقت نظر نمى کرد در روى مبارکش ، گمان مى کرد که آن جناب اشم است و این به سبب قلت انحدابى است که بى تاءمل محسوس نمى شود.
اروع . از حسن و جمال و نور بهاء بیننده را به شگفت مى آورد.
کان صفحة غرته کوکب درى . گویا پهنایى پیشانى مبارکش ، ستاره اى درخشان است .
بخده الایمن کانه فتات مسک على بیاض الفضة . خال گونه راست مبارکش ریزه مشکى بود بر نقره خام .
براءسه و رفرة شحماء سبطه تطالع شحمة اذنه . سر مبارکش موى سیاه غیر مجعدى دارد که تا نرمه گوشش رسیده و لکن آن را نپوشانده .
له سمت مارات العیون اقصد منه . هیئت نیک خوشى داشت که هیچ چشمى یا هیبتى به آن اعتدال و تناسب ندیده صلى الله علیه و آله و على آبائه الطاهرین .
و در این مقام به این مقدار اکتفا نمودیم .
منبع: نجم الثاقب
بسم الله الرحمن الرحیم
روایت نبوى در وصف شمایل آن جناب علیه السلام
در نبوى است : وجهه کالدینار. چهره اش در صفا و بى عبیبى مانند اشرفى است . على خدّه الایمن خال کانّه کوکب دُرّى . و بر گونه راست آن جناب ، خالى است که پندارى ستاره اى درخشان است .
در علوى است : افلج الثنایا. یعنى میان دندانهاى مبارکش گشاده است . حسن الشّعر یسیل شعره على منکبیه . نیکو مو است ، موهایش بر دو کتف مبارکش ریخته .
و در خبر سعد بن عبداللّه : وعلى راسه فرق بین و فرتین کانه الف بین واوین .
و در باقرى است : مشرف الحاجبین . میان دو ابروانش بلند است . غایر العینین چشمانش در کاسه سر مبارکش فرو رفته ، یعنى برآمدگى ندارد به وجهه اثر در روى مبارکش اثرى است .
در صادقى است : شامة فى راسه . در سر مبارک علامتى دارد.
روایت علوى در وصف شمایل آن جناب علیه السلام
در علوى است : مبدح البطن و ضخیم البطن .
و در صادقى است : منتدح البطن . و معنى این فقرات متقارب است ، یعنى شکم مبارکش بزرگ و فراخ و پهن است .
در باقرى است : واسع الصدر مترسل المنکبین عریض ما بینهما. سینه مبارکش فراخ است و کتفهایش فروهشته و میان آن ، پهن .
و در خبر دیگر: عریض ما بین المنکتبین .
و در صادقى است : بعید ما بین المنکبین . میان دو کتف مبارکش عریض و دور است .
در علوى است عظیم مشاش المنکبین . سر استخوان کتف شریفش بزرگ است . بظهره شامتان ، شامة على لون جلده وشامته على شبه شامة النبى صلى الله علیه و آله . در پشت مبارکش دونشانه و علامت است : یکى به رنگ بدن شریفش و دیگرى شبیه علامتى که در کتف مبارک حضرت رسول صلى الله علیه و آله بود.
و در علوى دیگر است : کث اللحیة اکحل العینین براق الثانیا فى وجهه خال فى کتفه علائم نبوة النبى صلى الله علیه و آله . ریش مبارکش انبوه و چشمانش سیاه سرمه گون و دندانش درخشنده ؛ در رخسارش خالى است و در کتفش علامتهاى نبوت پیغمبر صلى الله علیه و آله که معروف است به مُهر نبوت و در رنگ و شکل نقش آن ، اختلاف بسیار است . عریض الخذین . رانهاى مبارک عریض است .
در علوى دیگر: اذیل الفخذین فى الفخذه الیمنى شامة و در بعضى نسخ ولربل یعنى رانش گوشت زیاد دارد. اذیل نیز کنایه از پهنایى است و در ران راستش علامتى است .
و در صادقى است : احمش الساقین . ساقهاى مبارک باریک است و در شکم و ساق ، مانند جد خود، امیرالمؤ منین علیه السلام است .
روایت صادقى در بیان شمایل امام عصر علیه السلام
در صادقى یا باقرى است : شامة بین کتفیه من جانبه الایسر تحت کتفیه ورقة مثل ورق للّه الاس علامتى میان دو کتف دارد از طرف چپ ، زیر دو کتف مبارکش ورقى است مثل برگ درخت مورد.
و در نبوى است : اسنانه کالمنشار و سیفه کحریق النار. دندانهایش مانند ارّه در تیزى و حدَّت یا در انفراج از یکدیگر و شمشیرش چون آتش سوزان .
در نبوى دیگر است : کان وجهه کوکب دُرّى فى خده الایمن خال اسود. گویا رخسارش چون ستاره درخشان . بر گونه راستش ، خال سیاهى است افرق الثنایا. دندانهایش از یکدیگر جدا است .
و در نبوى دیگر: المهدى طاووس اهل الجنة وجهه کالقمر الدّرىّ. مهدى علیه السلام طاووس اهل جنّت است ، چهره اش مانند ماهِ درخشنده است . علیه جلابیب النور بر بدن مبارکش جامه هاست از نور.
روایت رضوى در وصف شمایل امام عصر علیه السلام
در رضوى است : علیه جیوب النور تَتَوقَّدَ بشعاع ضیاء القدس . حاصل مضمون ، بنا بر بعضى احتمالات ، بر آن جناب جامه هاى قدسیه و خلعتهاى نورانیه ربانیه است که متلا لى است به شعاع انوار فیض و فضل حضرت احدیت جلّت عظمته .
منبع: نجم الثاقب
بسم الله الرحمن الرحیم
اعلموا ان الله یحیی الارض بعد موتها (سوره حدید آیه 17)
بدانید که خداوند زمین را پس از مرگش زنده خواهد کرد.
در روایتی در تفسیر این آیه شریفه، امام باقر - علیه السلام - فرمود:
... خداوند با ظهور حضرت مهدی - علیه السلام - زمین را زنده خواهد کرد؛ بدین سان که حضرت در زمین عدالت را اجرا می کند و در نتیجه زمین حیات می یابد و اهل زمین نیز پس از مرگ، حیات می یابند. (تأویل الآیات الظاهرة، ص 663)
59 نکته درباره امام زمان علیه السلام ، ص 41
بسم الله الرحمن الرحیم
اسما والقاب و کنیه هاى آن حضرت (امام زمان علیه السلام) و وجه تسمیه آنها
آنچه در این جا ذکر مى شود، 182 اسم است .
اول : (احمد)
شیخ صدوق در (کمال الدین ) روایت کرده از امیرالمؤ منین علیه السلام که فرمود: (بیرون مى آید مردى از فرزندان من در آخرالزمان ... .)
تا آنکه فرمود: (براى او دو اسم است ، اسمى مخفى و اسمى ظاهر، اما اسمى که مخفى است ، احمد است .الخ )
در (غیبت ) شیخ طوسى روایت شده ، از حذیفه که گفت : شنیدم رسول خدا صلى الله علیه و آله را که ذکر کرد مهدى را، پس فرمود: (بیعت مى کنند با او، میان رکن و مقام . اسم او احمد است و عبداللّه و مهدى ؛ پس اینها نامهاى اوست .)
در تاریخ (ابن خشاب ) و غیره ، روایت است که : (آن جناب ، صاحب دو اسم است و ظاهرا مراد، دو اسم مبارک رسول خدا صلى الله علیه و آله باشد.)
دوم : (اصل )
شیخ کشى در رجال خود، روایت کرده از ابى حامد بن ابراهیم مراغى که گفت : نوشت ابوجعفر بن احمد بن جعفر قمّى عطار: (نبود از براى او ثالثى در زمین در قرب به (اصل ) و توصیف نمود ما را براى صاحب ناحیه اى ، جواب بیرون آمد که واقف شدم بر آنچه وصف کردى به آن ، اباحامد را که خدایش عزیز کند به طاعت خود. فهمیدم حالتى را که بر آن حالت است که به اتمام رساند خداوند آن را براى او به احسن از آن ، خالى ندارد او را از تفضل خود بر او، خداوند ولىّ او باشد، بر او باد بیشتر سلام و مخصوص تو را.)
ابوحامد گفت : (این در رقعه اى طولانى بوده و در آن امر و نهى بود به سوى برادرزاده کثیر. در رقعه مواضعى بود که آن را مقراض کرده بودند و داده شد رقعه ، به هیاءت خود به علان بن حسن رازى .)
نوشت مردى از اجلّه برادران ما که او را مى نامیدند حسن بن نصر، آنچه را که بیرون آمده بود در حق ابى حامد، فرستاد او را به سوى پسرش ، ظاهر آن است که مراد از (اصل ) و صاحب ناحیه و صاحب توقیع ، امام عصر علیه السلام باشد.
روایت کلینى از حسن بن نصر
حسن بن نصر، همان است که شیخ کلینى ، در باب مولد آن جناب علیه السلام روایت کرده از سعد بن عبداللّه که گفت : حسن بن نصر و ابوصدام و جماعتى ، بعد از وفات حضرت امام حسن علیه السلام سخن گفتند در باب آنچه در دست وکلا است و اراده کردند که فحص کنند در باب حجّت زمان . پس حسن بن نصر به نزد ابوصدام آمد و گفت : (من اراده دارم که حجّ کنم .)
ابوصدام به او گفت : (حجّ را در این سال تاءخیر بینداز!)
حسن گفت که : (من در خواب هراسان مى شوم ، یعنى خواب هولناک مى بینم و ناچارم از بیرون رفتن .)
و به احمد بن یعلى بن حماد وصیّت کرد و از براى ناحیه ، مالى به او داد و گفت : از دست خود بیرون مکن مگر بعد از تبیّن امر.)
حسن گفت : من چون وارد بغداد شدم ، خانه اى کرایه کردم و در آن خانه آمدم ؛ پس بعضى از وکلا، جامه اى چند و قدرى اشرفى نزد من آورده ، گذاشت . من به او گفتم : (این چه چیز است ؟)
گفت : (همان است که مى بینى .)
پس دیگرى مثل آن آورد و دیگرى ، تا آنکه خانه پر شد. آنگاه احمد بن اسحق با تمام آنچه نزد او بود، آمد. تعجّب کردم و متفکّر ماندم .
پس وارد شد بر من رقعه آن مرد، یعنى حضرت صاحب علیه السلام که چون از روز، فلان قدر بگذرد آنچه با تو است حمل کن ، یعنى بردار و متوجّه سر من راءى شو. پس برداشتم آنچه نزد من بود و رحلت نمودم و در راه شصت نفر دزد بودند که قافله را برهنه مى کردند. من گذشتم و خداوند مرا نجات داد از آن .
پس وارد سامره شدم و فرود آمدم و رقعه به من رسید که : (آنچه با تو است بردار و بیاور!) من آنها را در سلّه هاى حمالها گذاشتم ، چون به دهلیز خانه رسیدم ، غلام سیاهى را دیدم که ایستاده . به من گفت : (تو حسن بن نصرى ؟)
گفتم : (آرى !)
گفت : (داخل خانه شو!)
و من داخل خانه شدم و سلّه هاى حمّالها را خالى کردم . در کنج خانه ، نان بسیارى دیدم . به هر یک از حمّالها یک قرص نان دادم . بیرون رفتند. اطاقى را دیدم که پرده بر او آویخته بود و از آنجا مرا کسى ندا کرد که : (اى حسن بن نصر! خداى را حمد کن بر آنچه بر تو منّت گذاشت ؛ شک مکن که شیطان مى خواهد تو شک کنى .)
دو جامه براى من بیرون فرستاد و فرمود: (بگیر این را ! پس زود است که محتاج شوى به آن دو.)
من آن دو جامه را گرفتم و بیرون آمدم .
سعد بن عبداللّه گفت : (حسن برگشت و در ماه رمضان فوت شد و در آن دو جامه ، او را دفن کردند.)
ظاهرا خبر اوّل متعلق است به حضرت امام حسن علیه السلام .
در کتب رجالیّه ، مذکور است که مراد از (اصل ) امام است و به همین خبر استشهاد نمودند. گویا معیّن نشد که خبر، متعلّق به کدام یک از ایشان است ، لکن در اراده امام ، از آن سخنى نیست و وجه بودن امام عصر علیه السلام یا هر امامى ، اصل ظاهر است ، چه ایشانند اصل هر علم و خیر و برکت و فیض ، هیچ حقى در دست احدى نیست مگر آنکه منتهى شود لابد به ایشان و نعمتى به احدى نمى رسد مگر به سبب ایشان و مرجع و ملاذ عبادند در دنیا و برزخ و آخرت . مقصود اصلیند از خلقت جمیع عوالم علویّه و سفلیّه .
نجم الثاقب باب دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
امام باقر علیه السلام :
بندگان شایسته خدا که زمین را به میراث خواهند برد و صاحب آن خواهند شد حضرت قائم آل محمد و یاران او هستند.
علامه طبرسی در مجمع البیان پس از نقل روایت یاد شده، نوشته است:
حدیثی که شیعه و سنی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده اند این سخن امام باقر علیه السلام را اثبات می کند، آن حدیث این است: « اگر از عمر دنیا باقی نمایند مگر یک روز، خداوند همان یک روز را آن قدر طولانی کند تا مردی صالح از اهل بیت من بپاخیزد او جهان سرریز از جور و ستم را سرشار از عدالت و دادگری خواهد کرد.»
استاد شهید مرتضی مطهری درباره آیه ( وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ(الأنبیاء/105)
در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: «بندگان شایستهام وارث (حکومت) زمین خواهند شد!»
إِنَّ فِی هَذَا لَبَلَاغًا لِقَوْمٍ عَابِدِینَ(الأنبیاء/106)
در این، ابلاغ روشنی است برای جمعیت عبادتکنندگان! ) نوشته است:
منجی موعود در قرآن کریم به صورت یک نوید کلی و قطعی در کمال صراحت مطرح شده است: « و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون».
وی در ادامه افزوده است:
« اولاً: فکر بزرگ و وسیع است که سخن از تمام زمین است؛ زمین برای همیشه در اختیار زورمندان، ستمکاران و جباران نمی ماند، این یک امر موقت است. دولت صالحان که بر تمام زمین حکومت کند در آینده وجود خواهد داشت. ثانیاً: در قرآن، جهانی شدن دین اسلام و از بین رفتن تمام ادیان ذکر شده است. (سیری در سیره ائمه اطهار، شص280)
59 نکته درباره امام زمان علیه السلام، ص 39 - 38
بسم الله الرحمن الرحیم
علامه طباطبائی در تفسیر المیزان پس از نقل چند روایت ، می نویسد:
« روایاتی که عالمان شیعه و اهل سنت درباره فرود آمدن عیسی (علیه السلام) از آسمان و اقتدای ایشان به امام زمان - علیه السلام - نقل کرده اند بسیار زیاد (مستفیض) است.»
همان طور که مرحوم علامه طباطبایی نوشته اند بسیاری از محدثان بزرگ اهل سنت این حدیث را نقل کرده اند. به عنوان نمونه این مطلب در صحیح بخاری، صحیح مسلم، عقد الدرر، جامع الصغیر و کنز العمال (صحیح بخاری ج4 ص 205 - صحیح مسلم ج1 ص 137 ...) و ... نقل شده است. در این جا یکی از آن روایات را مرور می کنیم:
شهر بن حوشب می گوید: حجاج از من پرسید این آیه « و ان من اهل الکتاب ....» مرا بهت زده و متحیر ساخته است. در پاسخ گفتم:
مقصود از آیه آن است که حضرت عیسی - علیه السلام - پیش از قیامت به دنیا فرود می آید، پس همه یهودیان و غیر آنان (مسحیان) به او ایمان می آورند و او در نماز جماعت به حضرت مهدی - علیه السلام - اقتدا می کند. حجاج گفت:
این مطلب را از چه کسی آموختی؟
در پاسخ گفتم: این را محمد بن علی بن حسین (امام باقر ) - علیه السلام - برایم روایت کرد. گفت: «سوگند به خدا آن را از چشمه زلالی آورده ای.»
59 نکته درباره امام زمان علیه السلام ، ص 35 - 34
آیا امام زمان ( عج الله تعالی فرجه الشریف ) در حال حاضر نوابی دارند که مستقیما با مردم در تماس باشند؟
|
- برای امام زمان ( عج الله تعالی فرجه الشریف) دو غیبت است : 1- غیبت کوتاه ( غیبت صغری ) ؛ که آغاز آن از فوت حضرت عسکری ( ع ) تا حدودهفتاد و چهار سال بعد از آن بوده است . در این مدت امام زمان ( عج ) به وسیله نواب خاص خودشان ، با شیعیان در ارتباط بوده اند .نواب خاص امام سوالات و مشکلات مردم را مستقیما" با خود حضرت مطرح می کردند وجواب آن را می گرفتند؛ به عبارتی واسطه میان مردم و امام ( ع ) بودند .2 2-غیبت بلند مدت ( غیبت کبری ) ؛ از آن زمان به بعد که حدود هزار و صدسال تا الان می گذرد، زمان غیبت طولانی حضرت آغاز شده است . در این مدت حضرت نایب خاصی برای خود تعیین نکرده اند و به آخرین نایب خود فرمودند : بعد از فوت خودت به کسی وصیت به نیابت نکن و اگر کسی بعد از این ادعای نیابت خاصه و ارتباط با من را داشته باشد، دروغ گو است. امام زمان ( عج ) در زمان غیبت طولانی خود، مردم را در مسایل و مشکلات دینی به نواب عام خود رجوع داده اند که مسایل دین خود را از آنان فرابگیرند و آنها را حجت از طرف خود بر مردم معرفی کرده اند .این نواب عام علما و مجتهدان شیعه هستند.
|
بسم الله الرحمن الرحیم
آیا نظام جهان و خورشید و ماه به دست خدا است پس چرا اگر امام زمان علیه السلام نباشد وضع جهان به هم مى خورد؟
|
براساس ادله ى عقلى و نقلى جز خداوند متعال مدبرى در جهان آفرینش وجود ندارد و تنها خداوند متعال به کار تدبیر این جهان مى پردازد و در صورتى که ما براى جهان مدبر دیگرى جز خدا تصور کنیم این شرک است و خرد آن را انکار مى کند.
|
.: Weblog Themes By Pichak :.