سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

بسم الله الرحمن الرحیم

در کتاب امالی رحمة الله روایت شده:  که حسین ابن محمد ابن عبدالله از پدرش  نقل می کند که گفت: در مسجد مدینه مشغول نماز خواندن بودم ، که دو نفر مرد عرب  را دیدم که در یک طرف من نشسته و با هم مشغول صحبت می باشند، عربی به دیگری می گوید:  هیچ می دانی که بر من چه گذشته است ، در داخل بدنم دردی بوجود آمده بود که هیچ یک از طبیبها نتوانستند مرض مرا تشخیص بدهند تا حدی که از خودم نا امید شدم، روزی پیرزنی بنام ام سلمه که همسایه ما بود ، به خانه ما آمد و از حالت من سؤال کرد و گفت: 

اگر من درد تو را دوا کنم چه می گوئی     گفتم: بغیر از این آرزوئی دیگر نداری ، آن زن پیر  به خانه خود رفت و بعد از لحظاتی وارد منزل من شد و همراه خود  ظرفی پر از آب آورده و گفت:  این آب را بخور تا خوب شوی .

گفتم اشکالی ندارد آن آب را خوردم و لحظه ای از این جریان نگذشته بود که صحیح و سالم شدم و مرضی را در بدن احساس نمی کردم.  مدتی از آن واقعه گذشت دیگر اثری از آن مرض ندیدم.

روزی پیرزن به خانه ما آمد و به او گفتم: ای ام سلمه به من بگو که آن چه شرتبی بود که به من دادی و درد مرا برطرف کردی.

پیرزن گفت: یک دانه تسبیح که در دست دارم، پرسیدم این چه تسبیحی است؟   گفت: این تسبیح با خاک کربلا دواکرد، آن زن پیر دید که من خیلی عصبانی شده ام از خانه ما بیرون رفت هنوز به خانه نرسیده بود که همان درد دوباره در من ظاهر شد و با ناله و فریاد نمی توانستم بهبود بیابم.

و هیچ نتوانست درد مرا علاج کند ، در این هنگام بود که مؤذن بالای مناره رفت و شروع به اذان گفتن شد و من هم مشغول نماز شدم و بعد از آن متوجه نشدم که به کجا رفت و وضعیت من چگونه شد.

کرامات حسینیه و عباسیه ، ص 16-17


 




تاریخ : یکشنبه 91/12/13 | 2:50 صبح | نویسنده : محمــــد | نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

و باز در جایی دیگر می فرمود (عارف بالله کل احمد آقا):

«تنها و تنها سیدالشهدا علیه السلام است که در بازار عالم ، جنس بنجل را می خرد.  تنها اوست که مشتری جنس های باد کرده ای مثل ماست.  هر کسی و با هر کارنامه خرابی ، به محض آنکه اراده ورود به کشتی او را بکند ، خود حضرت به استقبالش می آید.

حضرت حسین علیه السلام با آشغال ها هم معامله می کند ، به شرط آنکه خلایق اهل معامله باشند.  و بی تردید ، سفره حضرت حسین علیه السلام ، بزرگترین سفره لقاءالله است.»

رند علم سوز ، ص 122 - 123




تاریخ : یکشنبه 91/12/13 | 2:48 صبح | نویسنده : محمــــد | نظر


بسم الله الرحمن الرحیم

گاهی مشاهده می شد که در بین افراد جلسه کل احمد آقا ، درگیریهای کلامی ایجاد می شد؛ و بحث تا حدودی بالا می گرفت.

در این میانه ، کل احمد آقا دستانشان را بر روی دهانشان گذاشته ، و در حالی که غرق در حزن و اندوه می شدند، به گوشه صندلی تکیه می کردند.  وقتی که مجادلات بالا می گرفت؛ و کار به دازا می کشید ، اشخاصی از کل احمد آقا درخواست می کردند که با پادر میانی ، مسئله را خاتمه بخشند.  اما ایشان سری تکان داده و می فرمودند:

« مجلس برای من نیست که اکنون در آن دخالت کنم . خود حضرت دعوتشان کرده است. ولی افسوس که آنها این مطلب را نمی فهمند!»

 و سپس می فرمودن:

« امام حسین علیه السلام آنقدر عزادارنش را دوست دارد ، که اگر به یک نفر در مجالس نگاه تحقیرآمیزی شود، حضرت با دست خود ، آن توهین کننده را گوشمالی می دهند. زیرا صاحب مجلس اوست و کسی حق جسارت ندارد.

در یکی از مجالس اهل بیت علیهم السلام ، کودکی بود که با شیطنت هایش ، افراد هیئت را اذیت می کرد. زمانی ، یکی از بانی های جلسه پس از چند بار اشاره و تذکر ، سیلی محکمی به صورت آن کودک زد؛ و او را از مجلس بیرون انداخت.

شب هنگام ، در عالم رؤیا وجود مقدس سیدالشهدا علیه السلام را زیارت کرد، که در برابر درب مجلس نشسته اند ؛ و از او روی بر می گردانند. آن شخص به حضرت عرض کرد که :

آقا جان ، چرا روی مبارکتان را از من بر می گردانید؟ که ناگهان مشاهده کرد ، نیمی از صورت مبارک حضرت ، سیاه شده است.  سپس حضرت ، خطاب به او فرمودند: 

به چه حقی مهمان مرا کتک زدی ؟ ... تو به او سیلی زدیی ، ولی من دردم آمد.

و بعد سیدالشهدا علیه السلام فرمودند:

هیچ جماعتی را بهتر از دوستان خودم سراغ ندارم.

یعنی به ما حالی کردند که امام حسینی ها ، به همه عالم می چربند. »

رند عالم سوز ، ص 125 - 126


 




تاریخ : یکشنبه 91/12/13 | 2:46 صبح | نویسنده : محمــــد | نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

در نجف اشرف مرحوم شیخ محمد حسین قمشه ای که از شاگردان سید مرتضی کشمیری بود ، در 18 سالگی در قمشه مبتلا به مرض حصبه می شود ، در فصل انگور ایشان از خوردن آن استفاده می کند تا مرض آن شدت پیدا می کند ، و بعلت شدت مرض فوت می کند.  مادرش گفت: دست به جنازه فرزندم نزنید تا من برگردم.

قرآن را برداشت و گریه کنان به پشت بام رفت و اباعبدالله علیه السلام را شفیع قرار داد و گفت:  دست از شما بر نمی دارم تا بچه ام زنده شود.

چند دقیقه نگذشت که شیخ محمد حسین زنده شد و گفت:

بروید به مادرم بگویید که شفاعت امام حسین علیه السلام پذیرفته شد.

او می گوید:  هوقتی مرگم نزدیک شد ، دو نفر نورانی سفید پوش را دیدم که گفتند:

چه باکی داری؟

گفتم: اعضایم درد می کند.

یکی از آن دو دست را به پایم کشید راحت شدم ، دیدم اهل خانه گریانند ، ولی هرچه خواستم بگویم که راحت شدم نتوانستم تا آن دو من را به بالا حرکت دادند.  در بین راه شخصی نورانی دیدم که به آن دو فرمود:

ما سی سال عمر به او عطاء کردیم و فرمود:

او را به مادرش برگردانید که یکباره دیدم همه گریان هستند.  اکثر بزرگان نجف اشرف می گفتند تا سی سال دیگر زندگی کرد و فوت نمود.

کرامات حسینیه ، ص 17 - 18





تاریخ : یکشنبه 91/12/13 | 2:44 صبح | نویسنده : محمــــد | نظر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

زید الشحام گوید:

از امام صادق علیه السلام پرسیدم:  کسی که مرقد سیدالشهدا را در کربلا زیارت کند ، چگونه است؟

حضرت فرمودند:

مانند کسی است که خداوند را در عرش زیارت کرده باشد.

اما به موازات این سخن ، کل احمد آقا(عارف واصل) مکاشفه ای را نقل می کردند ، که این روایت را تأییدی عینی می کرد.  ایشان می فرمودند:

زمانی در حرم حضرت سیدالشهدا علیه السلام نشسته بودم.  در میان عشق و حالی که داشتم ، حضرت بواسطه یکی از شیعیان خاصشان به من فرمودند:

فلانی ، اینجایی که نشسته ای ، عرش خداست.

رند عالم سوز ، ص 126 - 127


 




تاریخ : یکشنبه 91/12/13 | 2:42 صبح | نویسنده : محمــــد | نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب آقای محمد رحیم اسماعیل بیگ ، مؤمنی بود با تقوی که در توسل به اهل بیت عصمت و طهارت علاقه زیادی به حضرت امام حسین علیه السلام داشت.

ایشان می گفت:در شش سالگی به درد چشم مبتلا شدم ، سه سال به طول انجامید و سرانجام هر دو چشم خود را از دست دادم ، تا این که در ایام محرم روضه ای که در منزل دایی بزرگوارش حاج محمد تقی اسماعیل بیگ شرکت نمود ، در آن موقع هوا گرم بود و به مردم شربت خنک می دادند ، ایشان می گوید: از دایی خود تقاضا کردم که کار شربت دادن را به من بسپار.

دایی من گفت:  که تو چشم نداری ؟

گفتم: یک نفر همراه من کنید تا به من کمک دهد ، دایی ام قبول کرد.  در اثنای دادن شربت بودم که مرحوم معین الشریعه روضه حضرت زینب علیها سلام را می خواند ، من سخت متأثر و گریان شدم ، به گونه ای که از خود بی خود شدم.

در آن موقع بانوی مجلله ای دیدم ، فهمیدم حضرت زینب علیها سلام است بی بی دست مبارک خود را بر دو چشم می کشید و فرمود:

« خوب شدی و دیگر چشم درد نمی گیری ».

به هوش که آمدم ، چشم را باز کردم ، اهل مجلس را دیدم ، با شادی و خوشحالی به طرف دایی خودم دویدم، مردم با دیدن این معجزه و عنایت منقلب شدند ، و اطراف مرا گرفتند ، دایی من دستور داد تا مرا در اطاقی ببرند تا مردم متفرق شوند.

کرامات حسینیه ، ص 19 - 2




تاریخ : یکشنبه 91/12/13 | 2:40 صبح | نویسنده : محمــــد | نظر


بسم الله الرحمن الرحیم

 
حسین مخلوق نخست 
بیشتر حکما، علما و متکلمان در تعیین اولین مخلوق با هم اختلاف نظر دارند، اما بر اساس روایات صحیح فراوان ، اولین مخلوق ، نور پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله مى باشد، که نقل سلیم نیز بر آن دلالت دارد؛ چرا که اشرفیت و کثرت اعتنا و محبوبیت در پیشگاه خداوند تعالى ، موجب تقدم در آفرینش است . در بعضى روایات (دیگر) آمده است که نور پیامبر اسلام (ص ) و ائمه علیهم السلام اولین مخلوق است .
پس چون این حقیقت به اثبات رسیده است که اولین مخلوق نور نبى (ص ) و یا نور آن حضرت و ائمه اولین علیهم السلام است ، مى توان گفت که اولین مخلوق همان نور حسین علیه السلام است ؛ زیرا پیامبر (ص ) فرمودند: حسین منى و انا من حسین حسین از من است و من از حسین . و در روایت دیگرى آمده است ؛ انا من حسین و حسین منى من از حسینم و حسین از من .
بنابراین حسین اولین مخلوق و اولین چیزى است که از روز اول ایجاد شده است و هر مخلوقى تابع آن حضرت است .
همه موجودات بر حسین گریانند
اگر همه موجودات بر حسین علیه السلام گریانند، جاى شگفتى نیست و اگر مى گوییم هر مخلوقى بر او اشک مى ریزد، مبالغه یا گزافه گویى نکرده ایم ، چنانچه از باب تمثیل و استعاره هم نمى باشد؛ حتى زبان حال و یا فرض ‍ دیگرى هم در کار نیست ، بلکه هم موجودات از جمله پیامبر، فرشته ، ملک ، جن و انس ، شیطان ، بهشت و جهنم ، درخت و گیاه و حیوان ، خورشید و ماه ، همه جهان ها، ماه ها و آسمان ها، زمین ها و ساکنان آنها هم ، همه براى او گریه مى کنند، و گریه هر موجودى بر حسب آن مورد، گریه حقیقى است و منظور از گریه ، گریه هر چیزى بعد از شهادت آن حضرت نمى باشد، بلکه مقصود گریه موجودات قبل از قتل امام علیه السلام نیز است . همان طور که در زیارت منقول از حضرت حجت (عج ) در ماه شعبان آمده است که آسمان و هر که در آن است و زمین و هر چه در روى آن است ، به حال آن حضرت گریانند.
حتى وسایلى که به واسطه آنها حضرت به شهادت رسید نیز از جمله گریه کنندگان بر امام حسین علیه السلام هستند، چنانچه حکیم در قصیده خود گفته است ؛
السیف یفرى بنحره باکیا
 
والرمح ینعى قائما و ینثنى
 
فالنبل یصیبه و یبکى
 
والرمح شائل للراس یبکى 

 
قاتلان آن حضرت هم خارج از گریه کنندگان بر ایشان نیستند؛ زیرا آنها نیز به وجود عام و ماهیت شان دچار انکسار مى شوند و به حقایق و فطرتشان بر حسین علیه السلام گریانند، ولى به مقتضاى صفات افعالى اختیارى ، در آتش جاودانند. و گریه نمى کنند مگر وقتى که از اعمال خود غافل باشند که در این حال گریه ظاهرى و اختیارى دارند، مانند کسى که خدا را از روى ستم و طغیان انکار مى کنند، اما جان و روح شان به خدا یقین دارد.

زیتون(ترجمه خصائص الحسینیه شیخ شوشتری)


 




تاریخ : یکشنبه 91/12/13 | 2:38 صبح | نویسنده : محمــــد | نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

هنگامی که رسول خدا صل الله علیه و آله هفت ساله بود، روزی از دایه اش (حلیمه سعدیه) پرسید، برادرانم کجا هستند؟ (چون در خانه حلیمه بود، فرزندان او را برادر خطاب می کرد).  حلیمه جواب داد: فرزند عزیز، آنان گوسفندانی را که خداوند به برکت وجود تو به ما مرحمت کرده است، به چرا برده اند. طفل گفت: مادر، درباره من به انصاف رفتار ننمودی. مادر پرسید: چرا؟ گفت: 

آیا سزاوار است که من در سایه خیمه  بمانم و شیر بنوشم، ولی برادرانم در بیابان، زیر آفتاب سوزان باشند؟

120 درس زندگی از سیره عملی پیامبر اکرم ، ص 26 به نقل از بحارالانوار 376/15




تاریخ : یکشنبه 91/12/13 | 1:29 صبح | نویسنده : محمــــد | نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

اشعار امام شافعی در اعتراف به فضائل عترت و اهل بیت طهارت

چنانچه علامه سمهودی سید نورالدین شافعی که اعلم العلماء مصر و حجاز در اوایل قرن دهم هجری بوده در جواهر العقدین از حافظ ابوبکر بیهقی از ربیع بن سلیمان که از اصحاب امام شافعی بوده نقل می نماید و نیز نورالدین مالکی در ص 5 فصول المهمه از کتاب بیهقی که در مناقب شافعی نوشته نقل نموده و خواجه سلیمان بلخی حنفی در اول باب 62 ینابیع المومده از جماهر العقدین نورالدین سمهودی نویسنده تاریخ المدینه که در زمان خود اعلم علماء مصر و حجاز بوده نقلاً از بیهقی مشروحاً ذکر نموده که گفت روزی بامام شافعی گفتند که مردم صبر و طاقت ندارند مناقب و فضائل اهل البیت را بشنوند ( مانند کسروی و احمد امین و اقرانشان ) و اگر مشاهده کنند که یکی از ما ذکر فضائل اهل البیت را مینماید  یقولون هذا رافضی   میگویند او را رافضی است فوری شافعی فی المجلس انساد اشعاری نموده و حقایق را آشکار  ساخته گفت:

اذا فی مجلس ذکرو علیــــّاً      و سبطیه و فاطمة الزکیة

فاجری بعضهم ذکری سواه       فایقـــن انه ســـــــلققیة

اذا ....

خلاصه معنای این اشعار آنکه گوید زمانی که در مجلسی ذکر علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام میشود بعض دشمنان برای آنکه مردم را از ذکر آل محمد منصرف کنند ذکر  دیگری بمیان میاورند پس یقین کنید آنکس که مانع ذکر این خانواده میشود سلقلق است ( یعنی زنی که از دبرش حیض شود ) آنها روایات بلند نقل میکنند که ذکر  علی و بچه های او نشود و گفته میشود بگذرید ای قوم از این ذکر(یعنی ذکر علی و بچه های او ) زیرا این حدیث رافضیها است بیزاری میجویم ( من که امام شافعی هستم ) بسوی خدا از مردمی که می بینند رفض را دوستی فاطمه بر آل رسول صلوات پروردگار من است ولعنت خداوند بر این نوع جاهلیت. ( که دوستان آل محمد را رافضی بخوانند ).

شبهای پیشاور ، ص 62 - 63 )




تاریخ : شنبه 91/12/12 | 7:46 عصر | نویسنده : محمــــد | نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

نظر دانشمندان اهل سنت در مورد پرداختن پیامبر به مسأله امامت در زمان حیاتش و نقد آن چیست ؟


دانشمندان اهل تسنن می‌گویند: پیامبر اکرم نفیاً و اثباتاً درباره شکل زعامت و نحوه امامت افراد سخنی نگفته و روشن نکرده است که مسئلة زعامت یک موضوع انتخاتی است یا انتصابی.

براستی آیا عقل و خرد باور می‌کند که پیامبر در این مسئلة حیاتی جانب سکوت را انتخاب کند، و به یکی از دو طرف قضیه تصریح یا اشاره‌ای نکند؟!

گذشته از داوری عقل، بررسی تاریخ اسلام نیز بر خلاف این نظریه گواهی داده و می‌رساند که پیامبر اکرم(ص) در فواصل مختلفی تذکر می‌داد که موضوع رهبری امّت پس از درگذشت وی، مربوط به خدا است و او در این کار اختیاری ندارد. اینک نمونه‌هایی در این مورد:

هنگامی که رییس یکی از قبایل به نام «اخنس» حمایت خود را از پیامبر اکرم مشروط به این کرد که پس از درگذشت وی زمامداری امّت به او واگذار شود، پیامبر در پاسخ وی چنین گفت: «الأمر إِلی الله یَضعه حَیث یَشاء» [یعنی کار زعامت مربوط به خداست]؛ او هر کسی را صلاح دید، برای این موضوع انتخاب می‌کند. رئیس قبیله از شنیدن این جمله مأیوس شد و در پیامی که فرستاد گفت: معنا ندارد رنج و زحمت ازآن من باشد ولی زعامت و رهبری ازآن کس دیگر. (تاریخ طبری 2/172)

نیز در تاریخ اسلام می‌خوانیم که پیامبر اکرم نامه‌ای به زمامدار «یمامه» نوشت و او را به آیین خود دعوت نمود. وی نیز تقاضایی همانند تقاضای «اخنس» نمود و پیامبر همچنان از پذیرفتن درخواست او امتناع ورزید و در پاسخ او گفت: «لا ولا کرامة» [یعنی این کار دور از عزّت نفس و بلندی روح است.] (تاریخ کامل 2/63)

اینها و مانند اینها گواهی می‌دهد که پیامبر اکرم نه تنها در مسئلة رهبری امّت جانب سکوت را انتخاب ننموده بلکه به یک طرف قضیه «انتصابی بودن امامت» نیز تصریح کرده است.

اهمیّت مسئله زعامت و رهبری امّت، مطلبی نیست که تنها ما درک کرده باشیم؛ بلکه در همان صدر اسلام این مسئله برای اکثر مردم ملموس بود. مثلاً هنگامی که خلیفة دوم با ضربه‌های ابولؤلؤ از پای درآمد و فرزند وی، عبدالله‌بن عمر، پدر را در آستانة مرگ دید رو به پدر کرد و گفت هر چه زودتر برای خود جانشین معیّن کن و امّت محمّد را بدون چوپان رها نساز.

نیز عین همین پیام را عایشه، همسر پیامبر، به خلیفة‌ دوّم فرستاد و از وی درخواست کرد که برای امّت محمّد حافظ و نگهبانی تعیین کند. آیا صحیح است بگوییم این دو نفر اهمیت مسأله رهبری را از نزدیک لمس کرده بودند امّا رسول گرامی(ص) به اندازة این دو نفر به ضرورت مسئله پی نبرده بود؟!

نگرشی کوتاه به زندگانی پیامبر اکرم در مدّت ده سال اقامت در مدینه این مطلب را به خوبی ثابت می‌کند که حضرتش هر موقع مدینه را به عزم جایی ترک می‌گفت، فوراً کسی را به عنوان جانشین خویش در مدینه تعیین می‌نمود تا در این مدّت کوتاهی که پیامبر اکرم در مدینه نیست، مردم بی‌سرپرست و بی‌پناه نباشند. آیا شایسته است که چنین پیامبری که به اهمیت و ضرورت تعیین جانشین پی برده و احساس کرده بود که حتی برای یک مدت کوتاه هم نباید مدینه را بدون تعیین جانشین ترک گفت، جهان را ترک گوید و جانشین برای خویش تعیین ننماید و لااقل در شکل رهبری و نحوة‌ زمامداری سخن نگوید؟!

پیامبر حتی هنگامی که نقطه‌ای را فتح می‌کرد و سپس آنجا را ترک می‌گفت فوراً برای آن منطقة فتح شده رئیس تعیین می‌کرد، با این وضع چگونه می‌توان گفت که پیامبر اکرم از تعیین جانشینی که پس از وی زمام امر امّت را در جهان اسلام به دست بگیرد و اسلام جوان را رهبری کند، غفلت ورزیده و در این باره فکری نکرده است؟!

احادیث متواتر و تاریخ قطعی اسلام گواهی می‌دهند که نبوت و امامت، در یک روز برای مردم اعلام شده‌اند و روزی که پیامبر اکرم مأموریت یافت به خویشاوندان خود رسالت خویش را اعلام کند، همان روز نیز خلیفه و جانشین را تعیین کرد.

مفسران و محدّثان عالیقدر اسلام می‌نویسند: هنگامی که آیة «وَ أَنذِرْ عشیرتک الأقربین» شعراء/214 [خویشاوندان نزدیک خود را از مخالفت خدا بیم بده] نازل گردید، پیامبر دستور داد علی غذایی برای گروهی از میهمانان که همگی از بستگان آن حضرت خواهند بود آماده کند. علی نیز به فرمان پیامبر، غذایی آماده ساخت و 45 نفر از شخصیتهای بنی‌هاشم در آن مجلس دور هم گرد آمدند. روز اوّل بر اثر سخنان بی‌اساس ابی‌لهب، پیامبر موفق به ابلاغ رسالت خود نگشت. فردا بار دیگر این برنامه تکرار شد. پیامبر پس از آنکه میهمانان غذا صرف نمودند، برخاست و پس از ستایش خداوند و اعتراف به یگانگی او چنین فرمود:

من فرستادة خدا به سوی شما و عموم جهانیان می‌باشم و برای شما خیر دنیا و آخرت آورده‌ام، خدای من به من امر کرده شما را به این آیین دعوت کنم و هرکس از شما در این راه مرا یاری کند او وصی و جانشین من خواهد بود.

در این لحظه جز علی‌بن ابی‌طالب کسی برنخاست و پشتیبانی خود را اعلام ننمود. پیامبر به علی فرمود بنشین. پس از آن، پیامبر مجدداً همان جملة پیشین را برای بار دوّم و سوم تکرار کرد و در دفعات بعد نیز کسی جز علی پشتیبانی و فداکاری خویش در راه هدف پیامبر را اعلام نکرد. در این موقع پیامبر رو به خویشاوندان کرد و گفت: «اِنَّ هذا أَخی و وَصییّ و خَلیفتی فیکم، فَاسمعوا و اَطیعوا» [علی برادر من و وصی و جانشین من در میان شما است، لازم است گوش به فرمان او باشید و از وی اطاعت کنید.] (رک: تاریخ طبری 2/62-63؛ تاریخ کامل 2/40-41)

این قسمت از تاریخ آن چنان مسلّم است که جز ابن تیمیه که عناد او در انکار فضایل خاندان پیامبر بر همگان روشن است کسی در صحت آن تردید ننموده است.

این حدیث علاوه بر اینکه از دلایل امامت امیر مؤمنان به شمار می‌رود، خود بزرگترین گواه بر این است که مسئله امامت در اختیار امّت نیست و نیز می‌رساند که اعلام جانشین آن‌چنان مهم بوده که دارندگان هر دو منصب (نبوت و امامت) در یک روز برای خویشاوندان اعلام گردیدند. این حادثه در سال سوم بعثت بود و تا آن روز دعوت پیامبر به وسیلة تماس های مخصوصی با افراد انجام می‌گرفت و در حدود 50 نفر به آن حضرت ایمان آورده بودند.

آیة الله جعفر سبحانی،رهبری امّت

شوق انتظار به نقل از سایت تبیان




تاریخ : شنبه 91/12/12 | 7:44 عصر | نویسنده : محمــــد | نظر

  • ایران موزه | پاپو مارکت | بک لینک